ویژه نامه روز مبعث (بعثت پیامبر _صلّی الله و علیه و آله و سلّم) روز مَبْعَث بر پایهٔ باورهای اسلامی، روزی است که محمد، پیامبر اسلام، به درجه پیامبری برگزیده شد. مسلمانان معتقدند او در غار حرا، توسط جبرئیل و از سوی خدا به پیامبری نایل آمد و مأمور شد که چند خداپرستی و بتپرستی را از زمین بردارد و خداپرستی را رواج دهد و پیام وحی را به مردم برساند. محمد در این زمان چهل سال داشت و در مکه زندگی میکرد. بر اساس باور شیعیان، محمد مصطفی در روز ۲۷ رجب عام الفیل، سال ۱۳ پیش از هجرت پیامبر اسلام مبعوث شد. شیعیان این روز را جشن میگیرند و در روایات اسلامی اعمال مستحبی برای روز مبعث پیش بینی شدهاست. دعا، نماز و غسل مستحب از اعمال این روز است. روز مَبْعَث، روزی است که حضرت محمد، پیامبر گرانقدر اسلام، به درجه پیامبری برگزیده شد. در تقویم هجری قمری، ۲۷ رجب روز مبعث است. بعثت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) یا برانگیخته شدن آن حضرت به مقام رسالت، مهمترین فراز از تاریخ اسلام بوده و نزول قرآن کریم نیز از این زمان آغاز میگردد. کلمه بعثت به معنای «برانگیخته شدن» بوده و در اصطلاح به مفهوم فرستاده شدن انسانی از سوی خداوند متعال برای هدایت دیگران میباشد. همانطور که از روایات اسلامی و مطالعات تاریخی برمیآید، مسأله بعثت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در ادیان الهی با برخی از خصوصیات و نشانهها، قبل از ظهور آن حضرت، مطرح بوده و بسیاری از اهل کتاب و پارهای از اعراب مشرک نیز با آن آشنایی قبلی داشتهاند. نوید و بشارت ظهور پیامبر خاتم (صلی الله علیه و آله و سلم)، به تصریح قرآن در تورات و انجیل ذکر گردیده و حضرت عیسی (علیه السلام) نیز پس از تصدیق توراتی که به حضرت موسی (علیه السلام) نازل شده بود، به برانگیخته شدن رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بشارت داده است. همچنین در این کتب، حتی به خصوصیات رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و یارانشان نیز اشاره شده است. بنابراین (و همانگونه که قرآن نیز ذکر مینماید) دانشمندان اهل کتاب، پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را همچون نزدیکترین کسان خود میشناخته اند. با مراجعه به تاریخ میتوان افراد زیادی را یافت که در انتظار ظهور و بعثت پیامبر خاتم (صلی الله علیه و آله و سلم) بودهاند و افرادی از میان آنها، حتی به امید دیدار پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به محل سکونت، مکان هجرت و یا حتی گذرگاه عبور و مرور آینده پیامبر هجرت کرده بودند که به عنوان نمونه، میتوان به "بحیرای راهب" اشاره نمود. بنابر این بعثت پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم)، حادثهای بس بزرگ در سرنوشت هدایت بشری بوده و عظمت این امر سبب میشد که خداوند متعال به عنوان مقدمه این امر بزرگ، تربیت و پرورش آن حضرت را به عهده داشته و ایشان را برای آینده دشواری که در پیش رو داشتند، آماده سازد. به دنبال همین تربیت الهی بود که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در سالهای قبل از بعثت نیز حالات فوق العاده معنوی و مشاهدات روحانی داشته و نتیجتاً ایشان تمام این دوران را با پاکی و طهارت و معنویت سپری کردهاند. حضرت علی (علیه السلام) میفرمایند: "خداوند بزرگترین فرشته خود را از خردسالی پیامبر، همدم و همراه ایشان ساخت. این فرشته در تمام لحظات شبانه روز با آن حضرت همراه بود و او را به راههای بزرگواری و اخلاق پسندیده و شایسته رهبری میکرد." پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به خاطر همین حالات معنوی و طهارت روحی، ناگزیر از وضع نابسامان مردم و از جهل و فسادی که بر جامعه آن روز و بویژه در شهر مکه حاکم بود، رنج میبردند. همچنین به منظور تفکر و عبادت در مکانی خلوت، مدتی محدود در سال را از آنها کناره میگرفتند و به کوه حرا (که در شمال شرقی مکه واقع است) میرفتند. این کنارهگیری برای حُنَفا و برخی یکتاپرستان قبل از پیامبر نیز وجود داشته است. گویند عبدالمطلب، جد بزرگوار پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) پایهگذار این رسم بوده است. او به هنگام ماه رمضان برای خلوت و عبادت به کوه میرفت و مستمندانی را که از آنجا میگذشتند، اطعام مینمود. در واقع میتوان گفت که این خلوتگزینی، زمینهای برای تقویت هرچه بیشتر حیات روحانی رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و مقدمهای برای بعثت و نزول وحی به آن حضرت به شمار میرفته است. در دوران این خلوتگزینیها نیز همچون سایر مراحل گوناگون زندگی رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، حضرت علی (علیه السلام) (که پرورش یافته در خانه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و در دامان ایشان است)، پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را همراهی مینمود و گاهی اوقات برای ایشان آذوقه و آب و غذا میبرد. پس از سپری شدن ایام عبادت، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به مکه برگشته و پیش از اینکه به خانه خویش بازگردند، خانه خدا را طواف مینمودند. این حالات همچنان ادامه یافت تا اینکه سن آن حضرت به چهل سالگی رسید و خداوند که دل ایشان را برترین و مطیعترین و خاضع و خاشعترین دلها در برابر خویش یافت، ایشان را مبعوث کرد و به پیامبری گرامی داشت، تا به وسیله قرآنی که آن را روشن و استوار گردانیده، بندگانش را از پرستش بر بتان خارج ساخته و به پرستش خویش هدایت کند. به عقیده اکثر علمای شیعه، بعثت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در روز 27 ماه رجب، پنج سال پس از تجدید بنای کعبه، اتفاق افتاد و پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در این هنگام، چهل سال داشتند. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، طبق رسم خویش چند روزی بود که برای عبادت و تفکر به غار حرا آمده بودند. در روز بیست و هفتم ماه رجب بود که جبرئیل (یکی از چهار فرشته مقرب الهی و مأمور ابلاغ وحی از جانب پروردگار به پیامبران) به سوی ایشان نازل شد. او بازوی پیامبر را گرفت و تکان داد و گفت: ای محمد بخوان. پیامبر فرمود: چه بخوانم؟ جبرئیل آیات آغازین سوره علق را از جانب خداوند نازل نمود: "بسم الله الرحمن الرحیم. اقرأ باسم ربک الذی خلق. خلق الانسان من علق. اقرأ و ربک الاکرم. الذی علم بالقلم. علم الانسان مالم یعلم. به نام خداوند بخشنده مهربان. بخوان به نام پروردگارت که بیافرید. آدمی را از علق بیافرید. بخوان و پروردگار تو ارجمندترین است. خدایی که بهوسیله قلم آموزش داد و به آدمی آنچه را که نمیدانست، آموخت." همراه اولین نزول وحی و در لحظه بعثت، حوادثی بزرگ اتفاق افتاد که از آن جمله میتوان به شنیده شدن صدای نالهای اشاره نمود. حضرت علی (علیه السلام) در این باره میگوید: "صدای ناله شیطان را در هنگام نزول اولین وحی به آن حضرت شنیدم. عرضه داشتم: "یا رسول الله این ناله چیست؟" فرمود: "این شیطان است که از اطاعت شدن مأیوس و ناامید شده و چنین به ناله در آمده است." سپس رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) اضافه فرمود: "تو میشنوی آنچه را من میشنوم و میبینی آنچه را که من میبینم الا اینکه تو مقام نبوت نداری و فقط وزیر و کمک کار من هستی و از راه خیر جدا نمیشوی." حضرت علی (علیه السلام) در مواقع مختلف از جمله در دوران خلوتگزینیهای پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) همراه حضرت بودهاند و این سخن امام علی (علیه السلام) در نهج البلاغه نیز به طور خاصی بیان میدارد که ایشان در لحظه نزول اولین وحی، در کنار پیامبر حضور داشتهاند. البته مطالعات تاریخی بیان مینماید که تنها شخصی که در آن لحظات، پیامبر را همراهی نموده، امام علی (علیه السلام) بود و احدی جز ایشان، ادعای همراهی رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در آن لحظات را ننموده است. جبرئیل پس از انجام وظیفه خود و ابلاغ آیات الهی، بار دیگر به آسمان بازگشت. قبل از بعثت، به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) الهاماتی میشد و ایشان حالات فوق العادهای داشتند. اما کیفیت نزول اولین وحی بر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و موضوع آن، بهطور کلی با الهامات قبل از بعثت ایشان متفاوت بود. و این امر سبب شد تا حالات روحی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و در نتیجه حالات جسمانی ایشان تغییر نماید. برای این تغییر حالت دو دلیل را میتوان برشمرد: اولاً ایشان در هنگام نزول اولین آیات قرآن، عظمت و جلال خداوند را هرچه بیشتر احساس کردند. ثانیاً در هنگام بعثت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بار بزرگ رسالت به عهده ایشان نهاده شد و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در شرایطی موظف به ابلاغ رسالت الهی خویش به مردم گشتند که جزیرة العرب را اوضاع نابسامان اجتماعی فراگرفته بود و در چنین شرایطی واضح بود که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) پس از ابلاغ دعوت خویش نه تنها مورد تکذیب و تهمتهای ناروا و آزار و اذیت مشرکین قرار میگرفتند، بلکه آنان در مسیر رسیدن پیام پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به سایر مردم موانع بسیاری را ایجاد خواهند نمود. مجموعه این عوامل باعث دگرگونی حالت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) شد. اما خداوند نیز در این شرایط پیامبرش را تقویت نمود و ایشان را برای به انجام رساندن مسئولیت عظیم رسالتش، بیش از پیش آماده ساخت. پس از این پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از کوه پایین آمدند و به سمت مکه و خانه خویش عازم شدند. هنگامیکه به خانه رسیدند ماجرای بعثت خویش را برای همسر گرامیشان حضرت خدیجه (سلام الله علیها) بازگو نمودند. خدیجه (سلام الله علیها) نیز که در سالهای همسری با پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) آثار بزرگی و پیامبری در ایشان را دیده بود، گفت: "به خدا دیرزمانی است که من در انتظار چنین روزی، بسر بردهام، و امیدوار بودم که روزی تو رهبر خلق و پیغمبر این مردم شوی." در همین روزهای آغازین بعثت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بود که در هنگام استراحت ایشان، جبرئیل برای بار دیگر بر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نازل شد و آیات نخستین سوره مدثر را بر ایشان خواند که: "بسم الله الرحمن الرحیم، یا ایها المدثر، قم فأنذر، و ربک فکبر و ثیابک فطهر و الرجز فاهجر و لاتمنن تستکثر و لربک فاصبر به نام خداوند بخشنده مهربان،ای کسی که جامه به خود پیچیده ای، برخیز و قوم خود را از عذاب خدا بیم ده و خدا را به بزرگی یاد کن و لباست را پاکیزه دار و از ناپاکی دوری گزین و بر هرکس احسان کنی ابداً منت نگذار و برای خدا صبر پیش گیر" میتوان گفت مفاد این سوره این است که از این پس، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) باید پیوسته به فکر بیم دادن مردم از نافرمانی خداوند بوده و لحظهای از آن غافل نباشد و بدین گونه بود که اولین آیههای کتاب آسمانی دین اسلام به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نازل شد و ایشان از جانب خداوند به مقام رسالت برگزیده شدند. حضرت علی (علیه السلام) به دلیل نزدیکی با پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در غار حرا، همراه ایشان بودهاند که لحظه نزول اولین وحی هم یکی از آن مواقع بوده است. پس بسیار طبیعی به نظر میرسد که حضرت علی (علیه السلام) که از نزدیک این وقایع عظیم و مبعوث شدن پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در غار حرا، از جانب خداوند متعال را نظارهگر بودهاند، در آنجا به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) ایمان آورده و به عنوان اولین مسلمانان، چه در میان زنان و چه در میان مردان یاد شوند. خود ایشان نیز در چندین خطبه (در نهج البلاغه) که در حضور عموم مسلمانان و بیشتر اصحاب پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) ایراد میشد، میفرمایند: "من بر فطرت یکتاپرستی متولد شدم و از دیگران به ایمان و هجرت سبقت گرفتم." همچنین میفرمایند: "هیچکس قبل از من به دعوت حق روی نیاورده است." در مورد اولین زن مسلمان نیز باید گفت که به اتفاق عموم مورخان اسلام، حضرت خدیجه (سلام الله علیها) اولین زن مسلمان بودهاند، چون پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) پس از مبعوث شدن با اولین کسی که برخورد داشتهاند، حضرت خدیجه (سلام الله علیها) بوده، ضمناً، همانطور که در قسمتهای قبل نیز بدان اشاره شد، ایشان در گفتار خویش تلویحاً پیامبری پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را تصدیق نموده اند. بعد از این دو بزرگوار میتوان به ابوذر غفاری که جزو اولین مسلمانان بوده نیز اشاره کرد. پس از بعثت رسول خدا، جبرئیل از آسمان فرود آمد، آبی از آسمان آورد و طریقه وضو گرفتن و رکوع و سجود را به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) آموخت. همچنین سایر احکام و مسائل شرعی نیز توسط جبرئیل بتدریج بر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نازل میشد. رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نیز این احکام را به نخستین مسلمانان آموزش داده و آنها هم این اعمال را انجام میدادند. به عنوان مثال در مورد نماز باید گفت که حضرت علی (علیه السلام) و حضرت خدیجه (سلام الله علیها) که اولین نمازگزاران بودند پشت سر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به جماعت ایستاده و نماز را اقامه میکردند. گفته میشود آنها نماز ظهر را در کنار کعبه میخواندند ولی در مواقع دیگر در جاهای دیگر این فریضه را بجای میآوردند تا قریشیان متوجه آنها نشوند. در این مدت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بتدریج کار دعوت پنهانی خویش را آغاز کردند.
احادیثی در باره پیامبر و بعثت «لَقَدْ جَاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزِيزٌ علَيهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِيصٌ عَلَيْكُمْ بِالْمُؤْمِنِين رَؤُوفٌ رَحِيمٌ» هر آينه رسولى از خودتان براى شما آمد، كه آنچه شما را رنج مى دهد بر او گران مى آيد. سخت به شما دلبسته است و نسبت به مؤمنان رئوف و مهربان است.
«يَا أَيُّهَا النِّبِيُّ إِنَّا أَرْسَلْنَاكَ شَاهِدا وَ مُبَشِّرا وَ نَذِيرا * و دَاعِيا إِلَى اللّه بِإِذْنِهِ وَ سِرَاجا مُنِيرا» هان اى پيامبر، ما تو را گواه و نويد دهنده و هشدار دهنده و دعوت كننده به سوى خدا و به اذن خدا و چراغى روشنى بخش فرستاديم.
رسولُ اللّه صلى الله عليه و آله : لَمّا سأ لَهُ يَهوديٌّ عَن وَجهِ تَسمِيَتِهِ بمُحمّدٍ وأحمَدَ وأبي القاسِمِ وبَشيرٍ ونَذيرٍ وداعٍ ؟ : أ مّا مُحمّدٌ فإنّي مَحمودٌ في الأرضِ ، وأ مّا أحمَدُ فإنّي مَحمودٌ في السَّماءِ ، وأ مّا أبو القاسِمِ فإنَّ اللّه َ عز و جل يَقسِـمُ يَـومَ القِيامَةِ قِسمَـةَ النّـارِ ؛ فمَن كَفَـرَ بِـي مِن الأوَّلينَ والآخِرينَ ففي النّارِ ، ويَقسِمُ قِسمَةَ الجَنّةِ ؛ فمَن آمَنَ بي وأقَرَّ بِنُبُوَّتي ففي الجَنّةِ . وأ مّا الدّاعي فإنّي أدعُو النّاسَ إلى دِينِ ربّي عز و جل ، وأ مّا النَّذيرُ فإنّي اُنذِرُ بالنّارِ مَن عَصاني ، وأ مّا البَشيرُ فإنّي اُبشِّرُ بالجَنّةِ مَن أطاعَني؛ پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ـ در پاسخ به سؤال مردى يـهودى از عـلّت نامگذارى ايشان به محمّد و احمد و ابوالقاسم و بشير و نذير و داعى ـ : امّا محمّد ، از آن روست كه من در زمين ستوده ام . امّا احمد ، از آن روست كه من در آسمان ستوده ام . امّا ابوالقاسم ، از آن روست كه خداوند عزّ و جلّ روز قيامت قسمت آتش را جدا مى كند و هر كه ، از اولين و آخرين انسان ها ، به من كافر شده باشد جايش در آتش است و قسمت بهشت را جدا مى سازد و هركه به من ايمان آورده و به نبوّت من اقرار كرده باشد ، جايش در بهشت است . امّا داعى ، از آن روست كه من مردم را به دين پروردگارم عز و جل دعوت مى كنم . امّا نذير ، از آن روست كه هركس نافرمانيم كند او را به آتش بيم مى دهم و امّا بشير ، از آن روست كه هركس اطاعتم كند ، او را به بهشت بشارت مى دهم . البحار : ۱۴ / ۳۸۲ / ۲
«مَا كَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِنْ رِجَالِكُمْ وَ لَكِنْ رَسُولَ اللّه وَ خَاتَمَ النَّبِيِّينَ وَ كَانَ اللّه ُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيما»
رسولُ اللّه صلى الله عليه و آله : أنا العاقِبُ الّذي لَيسَ بَعدَهُ نَبيٌّ؛ پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : مــن عاقِب هستم ، يعنى كسى كه بعد از او پيامبرى نيست.
الإمامُ الصّادقُ عليه السلام : إنّ اللّه َ عَـزَّ ذِكرُهُ خَتَمَ بـنَبِيِّكُمُ الـنَّبيِّينَ فلا نَبيَّ بَعدَهُ أبَدا ، وخَتَمَ بكِتابِكُمُ الكُتُبَ فلا كِتابَ بَعدَهُ أبدا؛ امام صادق عليه السلام : خداوند، عزّ ذكره، با پيامبر شما به سلسله نبوّت خاتمه داد ، بنابراين ، بعد از او هرگز پيامبرى برانگيخته نخواهد شد و (نيز) با كتاب شما به همه كتاب ها(ى آسمانى) پايان بخشيده . پس ، بعد از كتاب شما هرگز كتابى نازل نخواهد شد .
الصادق عليه السلام : جاءَ محمّدٌ صلى الله عليه و آله فجاءَ بالقرآنِ وبشَريعَتِهِ ومِنهاجِهِ ، فحَلالُهُ حَلالٌ إلى يَومِ القِيامَةِ ، وحَرامُهُ حَرامٌ إلى يَومِ القِيامَةِ امام صادق عليه السلام : محمّد صلى الله عليه و آله آمد و قرآن و شريعت و طريقت خود را آورد . پس ، حلال او تا روز قيامت حلال است و حرام او تا روز قيامت حرام .
رسولُ اللّه صلى الله عليه و آله : أنا أديبُ اللّه وعليٌّ أدِيبي؛ پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : من تربيت شده خدا هستم و على تربيت شده من .
رسولُ اللّه صلى الله عليه و آله : أيُّها النّاسُ ، إنّما أنا رَحمَةٌ مُهداةٌ؛ پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : اى مردم ، من در حقيقت رحمتى اهدا شده (از جانب خدا) هستم .
رسولُ اللّه صلى الله عليه و آله : أنـا دَعوَةُ إبـراهيمَ ، قالَ وهُـو يَرفَعُ القَواعِدَ مِن البَيتِ : «ربَّنا و ابْعَثْ فيهِم رَسُولاً مِنْهُم ... »؛ پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : من (همان) دعاى ابراهيم هستم كه هنگام ساختن پايه هاى كعبه گفت : «اى پروردگار ما ، در ميان آنان رسولى از خودشان برانگيز ...» الكافي : ۱ / ۲۶۹ / ۳ رسولُ اللّه صلى الله عليه و آله : أنا سَيِّدُ وُلدِ آدَمَ ولا فَخرَ؛ پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : خودستايى نباشد ، مــن سرور فرزندان آدم هستم . البحار : ۸ / ۴۸ / ۵۱ رسولُ اللّه صلى الله عليه و آله : أنا قائدُ المُرسَلينَ ولا فَخرَ ، وأنا خاتَمُ النَّبيِّينَ ولا فَخرَ ، وأنا أوّلُ شافِعٍ وأوّلُ مُشَفَّعٍ ولا فَخرَ؛ پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : قـصـدم خـودستايى نيست ، مـن جـلودار پيامبرانم ؛ خودستايى نباشد ، من خاتم پيامبرانم ؛ خودستايى نباشد ، من نخستين شفاعت كننده و نخستين كسى هستم كه شفاعتش پذيرفته مى شود . كنزالعمّال : ۳۱۸۸۳ رسولُ اللّه صلى الله عليه و آله : أنا أوّلُ وافِدٍ علَى العَزيزِ الجَبّارِ يَومَ القِيامَةِ وكِتابُهُ وأهلُ بَيتي ثُمّ اُمَّتي ، ثُمّ أسأ لُهُم : ما فَعَلتُم بكِتابِ اللّه وبأهلِ بَيتي ؟ پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : نـخستين كسى كــه روز قيامت بر خـداى عزيز جبّار وارد مى شود ، من هستم و كتاب او و اهل بيت من و سپس امّتم . آن گاه از آنان مى پرسم كه با كتاب خدا و اهل بيت من چه كردند . الكافي : ۲ / ۶۰۰ / ۴
رسولُ اللّه صلى الله عليه و آله : إنّ أتقاكُم وأعلَمَكُم باللّه أنا ؛ پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : باتقواترين و خداشناسترين شما ، من هستم . كنزالعمّال : ۳۱۹۹۱
رسولُ اللّه صلى الله عليه و آله : ما خَلَقَ اللّه ُ خَلقا أفضَلَ مِنّي ، ولا أكرَمَ علَيهِ مِنّي؛ پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : خداوند هيچ مخلوقى برتر از من نيافريد كه در نزد او از من گراميتر باشد . عيون أخبار الرِّضا عليه السلام : ۱ / ۲۶۲ / ۲۲
رسولُ اللّه صلى الله عليه و آله : اُعطيتُ خَمسا لَم يُعطَهُنَّ نَبيٌّ كانَ قَبلي : اُرسِلتُ إلَى الأبيَضِ والأسوَدِ والأحمَرِ ، وجُعِلَت لِيَ الأرضُ طَهورا ومَسجِدا ، ونُصِرتُ بالرُّعبِ ، واُحِلَّت ليَ الغَنائمُ ولَم تُحَلَّ لأحَدٍ أو قالَ : لنَبيٍّ قَبلي ، واُعطِيتُ جَوامِعَ الكَلِم؛ پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : پنج چيز به من داده شده كه بـه هـيچ يـك از پيامبران پيش از من داده نشده است : به سوى سفيد و سياه و سرخ فرستاده شده ام . زمين براى من طهور و سجده گاه قرار داده شده ، به واسطه رعب و وحشت يارى داده شده ام . غنايم براى من حلال شده ، در حالى كه پيش از من براى هيچ كس ـ يا فرمود : هيچ پيامبرى ـ حلال نبوده و جوامع الكلم (قرآن) به من عطا شده است . أمالي الطوسيّ : ۴۸۴ / ۱۰۵۹
الإمامُ عليٌّ عليه السلام لمّا سُئلَ عن صِفَةِ النَّبيِّ صلى الله عليه و آله وهُو مُحْتَبٍ بحَمائلِ سَيفِهِ في مَسجِدِ الكُوفَةِ : كانَ رسولُ اللّه صلى الله عليه و آله أبيَضَ اللَّونِ مُشرَبا حُمرَةً ، أدعَجَ العَينِ ، سَبطَ الشَّعرِ ، كَثَّ اللِّحيَةِ ، سَهلَ الخَدِّ ، ذا وَفرَةٍ ، دَقيقَ المَسرُبهِ ، كأ نّ عُنقَهُ إبريقُ فِضَّةٍ ، لَهُ شَعرٌ مِن لَبَّتِهِ إلى سُرَّتِهِ يَجري كالقَضيبِ ، لَيسَ في بَطنِهِ ولا صَدرِهِ شَعرٌ غَيرُهُ ، شَثْنُ الكَفِّ والقَدَمِ ، إذا مَشى كأ نّما يَنحَدِرُ مِن صَبَبٍ ، وإذا قامَ كأ نّما يَنقَلِعُ مِن صَخرٍ ، إذا التَفَتَ التَفَتَ جَميعا ، كأنَّ عَرَقَهُ في وَجهِهِ اللُّؤلؤُ ، ولَريحُ عَرَقِهِ أطيَبُ مِن المِسكِ الأذفَرِ ، لَيسَ بالقَصيرِ ولا بالطَّويلِ ، ولا بالعاجِزِ ولا اللَّئيمِ ، لَم أرَ قَبلَهُ ولا بَعدَهُ مِثلَهُ صلى الله عليه و آله؛ الطبقات الكبرى : مردى از اميرالمؤمنين عليه السلام، در حالى كه آن حضرت در مسجد كوفه حمايل شمشيرش را به خود پيچيده بود ، درباره خصوصيات (جسمى) پيامبر سؤال كرد ، امام عليه السلام فرمود : رسول خدا صلى الله عليه و آلهرخسارى سفيد و گلگون داشت و چشمانى سياه و درشت و موهايى صاف و نرم و ريشى انبوه و گونه هايى كم گوشت و استخوانى و گيسوانى كه تا نرمه گوشش مى رسيد و گردنى چون جام سيمين و از زير گلو تا نافش خط باريكى از مو مانند نى رسته بود و جز آن مويى بر سينه و شكمش نبود . دست و پايش درشت و استخوانى بود . هرگاه راه مى رفت ، مثل اين بود كه از سرازيرى به پايين مى آيد و به هنگام برخاستن چابك و سريع بود . وقتى به طرفى برمى گشت ، با تمام بدنش برمى گشت . دانه هاى عرق بر چهره اش چون مرواريد بود ، عرق بدنش خوشبوتر از مشك تند بود ، نه كوتاه قامت بود و نه بلند ، نه ناتوان بود و نه خوار . كسى را چون او نديده ام ، نه پيش از او و نه پس از او . الطبقات الكبرى : ۱ / ۴۱۰
عنه عليه السلام : حتّى بَعَثَ اللّه ُ محمّدا صلى الله عليه و آله شَهيدا وبَشيرا ونَذيرا ، خَيرَ البَريَّةِ طِفلاً ، وأنجَبَها كَهلاً ، وأطهَرَ المُطَهَّرينَ شِيمَةً ، وأجوَدَ المُستَمطَرينَ دِيمَةً؛ امام على عليه السلام : تا آن كه خداوند محمّد صلى الله عليه و آله را به عنوان گواه و نويد دهنده و هشدار دهنده فرستاد . در كودكى بهترين مردم بود و در ميانسالى نجيب ترين خلايق . اخلاق و خصالش ، پاكتر از همه پاكان بود و جود و كرمش ، سرشارتر و مداومتر از بخشندگان . نهج البلاغة : الخطبة : ۱۰۵
عنه عليه السلام : لا عَرَضَ لَهُ أمرانِ إلاّ أخَذَ بأشَدِّهِما؛ امام على عليه السلام : هيچ گاه دو كار براى آن حضرت پيش نيامد ، مگر اين كه سخت ترش را انتخاب كرد . مكارم الأخلاق : ۱ / ۶۱ / ۵۵
عنه عليه السلام : ما بَرَأ اللّه ُ نَسمَةً خَيرا مِن محمّدٍ صلى الله عليه و آله؛ امام على عليه السلام : خداوند انسانى بهتر ازمحمّد صلى الله عليه و آله نيافريده است . الكافي : ۱ / ۴۴۰ / ۲
عنه عليه السلام : طَبيبٌ دَوّارٌ بطِبهِ ، قد أحكَمَ مَـراهِمَهُ ، وأحـمى (أمضى) مَواسِمَهُ ، يَضَعُ ذلكَ حَيثُ الحاجَةُ إلَيهِ ، مِن قُلوبٍ عُميٍ ، وآذانٍ صُمٍّ ، وألسِنَةٍ بُكمٍ ، مُتَتبِّعٌ بدَوائهِ مَواضِعَ الغَفلَةِ ومَواطِنَ الحَيرَةِ ،لَم يَستَضيئوا بأضواءِ الحِكمةِ ، ولَم يَقدَحوا بزِنادِ العُلومِ الثّاقِبهِ ، فهُم في ذلكَ كالأنعامِ السّائمَةِ ، والصُّخورِ القاسِيَةِ؛ امام على عليه السلام : طبيبى بود كه با دانش خود ميان مردم مى گرديد. مرهمهايش را درست و آماده كرده و ابزار داغ كردنش را تافته بود و آنها را بر هر جا كه لازم بود بر دل هاى كور و گوش هاى كر و زبان هاى گنگ ، مى گذاشت . با داروى خود بيمارى هاى غفلت و سرگردانى را در كسانى كه از پرتوهاى حكمت روشنايى برنگرفته بودند و با آتش زنه هاى دانش هاى درخشان شعله اى برنيفروخته بودند ، و همچون حيوانات چرنده و تخته سنگهاى سخت بودند ، درمان مى كرد . نهج البلاغة : الحكمة ۱۰۸
عنه عليه السلام : إنّما أنا عَبدٌ مِن عَبيدِ محمّدٍ صلى الله عليه و آله ؛ امام على عليه السلام : جز اين نيست كه من غلامى از غلامان محمّد صلى الله عليه و آلههستم . التوحيد : ۱۷۴ / ۳
«وَ مَا أَرْسَلْنَاكَ إِلاَّ كَافَّةً لِلنَّاسِ بَشِيرا وَ نَذِيرا وَ لَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لاَ يَعْلَمُونَ» سبأ : ۲۸
رسولُ اللّه صلى الله عليه و آله : أنا رَسولُ مَن أدرَكتُ حَيّا ومَن يُولَدُ بَعدي؛ پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : من پيامبر كسانى كه با من به سر مى برند و كسانى كه بعد از من به دنيا مى آيند هستم . الطبقات الكبرى : ۱ / ۱۹۱
عنه صلى الله عليه و آله : بُـعِثَ كـلُّ نَبيٍّ كانَ قَـبلي إلى اُمَّتِهِ بـلِسانِ قَومِهِ ، وبَعَثَني إلى كُلِّ أسوَدَ وأحمَرَ بالعَربيَّةِ؛ پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : پيش از من هر پيامبرى به زبان قوم خود به سوى امّتش فرستاده شده ، ولى خداوند مرا به زبان عربى به سوى هر سياه و سفيدى فرستاده است . البحار : ۱۶ / ۳۱۶ / ۶
الإمامُ عليٌّ عليه السلام : اُسرَتُهُ خَيرُ اُسرَةٍ ، وشَجَرَتُهُ خَيرُ شَجَرَةٍ ، أغصانُها مُعتَدِلَةٌ ، وثِمارُها مُتَهَدِّلَةٌ ، مَولِدُهُ بمَكّةَ ، وهِجرَتُهُ بطَيبَةَ ، عَلا بِها ذِكرُهُ ، وامتَدَّ مِنها صَوتُهُ؛ امام على عليه السلام : دودمان او بهترين دودمان است و شجره اش بهترين شجره ، شاخه هايش در اعتدال است و ميوه هايش آويخته ، زادگاهش مكّه است و هجرتش به (مدينه) طيبه ، در آن جا آوازه اش بلند شد و صداى (دعوت) او از آن جا به همه رسيد . نهج البلاغة : الخطبة ۱۶۱
عنه عليه السلام : أشهَدُ أنّ محمّدا عَبدُهُ ورَسولُهُ ، وسَيّدُ عِبادِهِ، كُلَّما نَسَخَ اللّه ُ الخَلقَ فِرقَتينِ جَعَلَهُ في خَيرِهِما ؛ امام على عليه السلام : گواهى مى دهم كه محمّد بنده و فرستاده خدا و مهتر بندگان اوست . هرگاه خداوند خلق را به دو گروه تقسيم كرد ، او را در بهترين گروه آن قرار داد . نهج البلاغة : الخطبة ۲۱۴
«وَ إِنَّكَ لَعَلَى خُلُقٍ عَظِيمٍ». القلم : ۴
الإمامُ عليٌّ عليه السلام في صِفَةِ النَّبيِّ صلى الله عليه و آله : كانَ أجوَدَ النّاسِ كَفّا ، وأجرَأَ النّاسِ صَدرا ، وأصدَقَ النّاسِ لَهجَةً ، وأوفاهُم ذِمَّةً ، وأليَنَهُم عَريكَةً ، وأكرَمَهُم عِشرَةً ، ومَن رَآهُ بَديهَةً هابَهُ ، ومَن خالَطَهُ فعَرَفَهُ أحَبَّهُ ، لَم أرَ قَبلَهُ ولا بَعدَهُ مِثلَهُ صلى الله عليه و آله؛ امام على عليه السلام ـ در وصـف پـيامبـر صلى الله عليه و آله ـ : او بـخشنده تـريـن ، دليرترين ، راستگوترين ، خوش عهد و پيمان ترين و نرمخوترين مردم بود ورفتارش از همه بزرگوارانه تر بود . هركس بدون سابقه قبلى آن حضرت را مى ديد ، هيبتش او را مى گرفت و هركس با وى مى آميخت و او را مى شناخت ، دوستدارش مى شد . نظير او را در گذشته و حال نديده ام . مكارم الأخلاق : ۱ / ۵۱ / ۲۰
عائشةُ لَـمّا سُئلَت عـن خُلقِ النّبيِّ صلى الله عليه و آله فـي بَيتِهِ : كانَ أحسَنَ النّاسِ خُلقا ، لَم يَكُن فاحِشا ولا مُتَفَحِّشا ، ولا صَخّابا في الأسواقِ ، ولا يَجزي بالسَّيّئَةِ مِثلَها ، ولكنْ يَعفو ويَصفَحُ؛ عايشه ـ در پاسخ به اين سؤال كه اخلاق پيامبر صلى الله عليه و آله در محيط خانه چگونه بود ـ : خوش خوترين مردمان بود . نه دشنام مى داد و نه بد زبانى مى كرد و نه در كوچه و بازار هياهو به راه مى انداخت و نه بدى را به بدى جبران مى كرد ، بلكه مى بخشيد و گذشت مى كرد . الطبقات الكبرى : ۱ / ۳۶۵
أيضا : ما كانَ خُلقٌ أبغضَ إلى رَسولِ اللّه صلى الله عليه و آله مِن الكِذبِ ، وما اطَّلَعَ مِنهُ على شيءٍ عِندَ أحَدٍ مِن أصحابهِ فيَبخَلُ لَهُ مِن نَفسِهِ حتّى يَعلَمَ أن أحدَثَ تَوبَةً ؛ عايشه : هيچ خصلتى نزد رسول خدا صلى الله عليه و آله منفورتر از دروغ نبود و هرگاه مطلع مى شد يكى از اصحابش دروغى گفته است ، به او بى اعتنايى مى كرد تا آن كه مى فهميد توبه كرده است . الطبقات الكبرى : ۱ / ۳۷۸
أيضا : كانَ صلى الله عليه و آله أليَنَ النّاسِ ، وأكرَمَ النّاسِ ، وكانَ رجُلاً مِن رِجالِكُم إلاّ أ نّهُ كانَ ضَحّاكا بَسّاما ؛ عايشه : رسول خـدا صلى الله عليه و آله نرمخوترين و بزرگوارترين مردم بود . او هم مردى چون مردان شما بود ، با اين تفاوت كه همواره خنده رو بود و تبسّم بر لب داشت . الطبقات الكبرى : ۱ / ۳۶۵
محمّدُ بنُ الحَنَفيهِ : كانَ رَسولُ اللّه صلى الله عليه و آله لا يَكادُ يَقولُ لشيءٍ : لا ، فإذا هُو سُئلَ فأرادَ أن يَفعَلَ ، قالَ : نَعَم ، وإذا لَم يُرِدْ أن يَفعَلَ سَكَتَ ، فكانَ قد عُرِفَ ذلكَ مِنهُ؛ محمّد بن حنفيّه : رسول خــدا صلى الله عليه و آله تقريبا هيچ گاه به چيزى «نه» نمى گفت . هرگاه از او چيزى خواسته مى شد ، اگر مى خواست آن را انجام دهد ، مى فرمود : آرى . و اگر نمى خواست انجامش دهد سكوت مى كرد و در نتيجه ، طرف مى فهميد كه حضرت به آن كار تمايلى ندارد . الطبقات الكبرى : ۱ / ۳۶۸
عبدُاللّه بنُ الحارِثِ : مـا رَأيـتُ أحَـدا أكثَرَ تَـبَسُّما مِـن رسولِ اللّه صلى الله عليه و آله؛ عبد اللّه بن حارث: من كسى را نديده ام كه بيشتر از رسول خدا صلى الله عليه و آله لبخند بر لب داشته باشد . الطبقات الكبرى : ۱ / ۳۷۲
رسولُ اللّه صلى الله عليه و آله : أما واللّه إنّي لَأمينٌ في السَّماءِ وأمينٌ في الأرضِ ؛ پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : هان ! به خدا قسم كه من در آسمان امين هستم و در زمين نيز امينم . كنزالعمّال : ۳۲۱۴۷
ابنُ إسحاقَ : كانَت قُرَيشٌ تُسَمِّي رَسولَ اللّه صلى الله عليه و آله قَبلَ أن يَنزِلَ علَيهِ الوَحيُ : الأمينَ؛ ابن اسحاق : پيش از آن كه به رسول خدا صلى الله عليه و آله وحى نازل شود ، قريش به آن حضرت امين مى گفتند . السيرة النبويه لابن هشام : ۱ / ۲۱۰
أيضا : كانَت خَديجَةُ بِنتُ خُوَيلدٍ امرأةً تاجِرَةً ذاتَ شَرَفٍ ومالٍ ، تَستأجِرُ الرِّجالَ في مالِها وتُضارِبُهُم إيّاهُ بشيءٍ تَجعَلُهُ لَهُم ، وكانَت قُرَيشٌ قَوما تُجّارا ، فلَمّا بَلَغَها عن رَسولِ اللّه صلى الله عليه و آله ما بَلَغَها مِن صِدقِ حَديثِهِ ، وعِظَمِ أمانَتِهِ ، وكَرَمِ أخلاقِهِ ، بَعَثَت إلَيهِ فعَرَضَت علَيهِ أن يَخرُجَ في مالٍ لَها إلَى الشّامِ تاجِرا؛ ابن اسحاق : خديجه دختر خويلد ، بانويى تاجر و بزرگ زاده و ثروتمند بود . مردم را براى تجارت با اموال خود استخدام مى كرد و در قبال كارشان مقدار معيّنى از سود حاصل از تجارت به ايشان مى داد . قريش مردمى تاجر پيشه بودند . وقتى خبر راستگويى و امانتدارى و خلق و خوهاى پسنديده پيامبر به گوش خديجه رسيد ، كسى را نزد آن حضرت فرستاد و پيشنهاد كرد با اموالى از او ، براى تجارت به شام رود . سيرة ابن هشام : ۱ / ۱۹۹
الإمامُ الصّادقُ عليه السلام : كانَ رسولُ اللّه صلى الله عليه و آله يُقَسِّمُ لَحَظاتِهِ بَينَ أصحابهِ ، يَنظُرُ إلى ذا ويَنظُرُ إلى ذا بالسَّوِيَّةِ؛ امام صادق عليه السلام : رسـول خـدا صلى الله عليه و آله نگاه هاى خود را مـيـان اصحابش تقسيم مى كرد و به اين و آن يكسان مى نگريست . الكافي : ۸ / ۲۶۸ / ۳۹۳
الإمامُ عليٌّ عليه السلام : كُنّا إذا احمَرَّ البأسُ ولَقِيَ القَومُ القَومَ اتّقَينا برسولِ اللّه ، فما يَكونُ أحَدٌ أقرَبَ إلَى العَدُوِّ مِنهُ؛ امام على عليه السلام : وقتى جنگ شدّت مى گرفت و دو سپاه به جان هم مى افتادند ، ما خود را در پناه رسول خدا قرار مى داديم و هيچ كس به دشمن نزديكتر از آن حضرت نبود . مكارم الأخلاق : ۱ / ۵۳ / ۲۶
البَراءُ بنُ عازِبٍ : كنّا إذا احمَرَّ البأسُ نَتَّقي برسولِ اللّه صلى الله عليه و آله ، وإنّ الشُّجاعَ لَلّذي يُحاذي بهِ؛ براء بن عازب : هرگاه جنگ بالا مى گرفت ، ما خود را در پناه رسول خدا قرار مى داديم و شجاع كسى بود كه همدوش او بود . كنزالعمّال : ۳۵۳۴۷
أنسٌ : كانَ رسولُ اللّه صلى الله عليه و آله أحسَنَ النّاسِ، وكانَ أجوَدَ النّاسِ، وكانَ أشجَعَ النّاسِ ، ولَقد فَزِعَ أهلُ المَدينَةِ ذاتَ لَيلَةٍ ، فانطَلقَ ناسٌ قِبَلَ الصَّوتِ ، فتَلَقّاهُم رسولُ اللّه صلى الله عليه و آله راجِعا وقَد سَبَقَهُم إلَى الصَّوتِ وهُو على فَرَسٍ لأبي طَلحَةَ عُرْيٍ ، في عُنُقِهِ السَّيفُ وهو يقولُ : لم تُراعُوا ، لَم تُراعُوا ؛ اَنَس : رسول خدا صلى الله عليه و آله زيباترين و بخشنده ترين و شجاعترين مردم بود . شبى مردم مدينه صدايى شنيدند و دچار وحشت شدند . عدّه اى از مردم به طرف صدا حركت كردند . پيامبر كه بيشتر به طرف صدا رفته بود ، سوار بر اسب برهنه ابو طلحه و شمشير به دوش ، بازمى گشت ، آن عدّه را ديدو فرمود : نترسيد ، نترسيد . صحيح مسلم : ۲۳۰۷
أنسٌ : كانَ رسولُ اللّه صلى الله عليه و آله إذا فَقَدَ الرّجُلَ مِن إخوانِهِ ثَلاثَهَ أيّامٍ سألَ عَنهُ ؛ فإن كانَ غائبا دَعا لَهُ ، وإن كانَ شاهِدا زارَهُ ، وإن كانَ مَريضا عادَهُ؛ اَنس : اخـلاق رسـول خدا صلى الله عليه و آله چـنين بود كه هرگاه يـكى از برادران خود را سه روز نمى ديد ، جوياى حالش مى شد . اگر به مسافرت رفته بود برايش دعا مى كرد و اگر در شهر بود به ديدنش مى رفت و اگر بيمار بود ، از او عيادت مى كرد . مكارم الأخلاق : ۱ / ۵۵ / ۳۴
أنسٌ: كُنتُ أمشي مَع رسولِ اللّه صلى الله عليه و آله وعلَيهِ بُردٌ نَجرانيٌّ غَليظُ الحاشِيَةِ ، فأدرَكَهُ أعرابيٌّ فجَذَبَهُ بِردائهِ جَذبَةً شَديدَةً ، فنَظَرتُ إلى صَفحَةِ عُنُقِ رسولِ اللّه صلى الله عليه و آله ، وقَد أثّرَ بها حاشِيَةُ الرِّداءِ مِن شِدَّةِ جَذبَتِهِ . ثُمّ قالَ : يا محمّدُ ، مُرْ لي من مالِ اللّه الّذي عِندَكَ ، فالتَفَتَ إلَيهِ فضَحِكَ ثُمّ أمَرَ لَهُ بعَطاءٍ؛ اَنس : مـن با رسـول خدا صلى الله عليه و آله راه مـى رفتم و حضرت بُردى نجرانى با حاشيه اى زبر و درشت بر تن داشت . عربى باديه نشين از راه رسيد و رداى ايشان را محكم كشيد . من به گردن پيامبر صلى الله عليه و آلهنگاه كردم ديدم حاشيه ردا ، از شدّت كشيدن ، روى گردن حضرت اثر گذاشته است . آن باديه نشين سپس گفت : اى محمّد ، دستور بده از مال خدا كه نزد توست به من بدهند . پيامبر صلى الله عليه و آله به طرف او برگشت و خنده اى كرد و سپس دستور داد به او چيزى عطا كنند . الترغيب والترهيب : ۳ / ۴۱۸ / ۲۰
أبو سعيدٍ الخُدريُّ : كانَ صلى الله عليه و آله أشَدَّ حَياءً مِن العَذراءِ فـي خِدرِها؛ ابو سعيد خدرى : پيامبر خدا صلى الله عليه و آله با حياتر از دختران باكره پرده نشين بود . كنزالعمّال : ۱۷۸۱۷
أيضا : كانَ رسولُ اللّه حَيِيّا لا يُسألُ شيئا إلاّ أعطاهُ؛ ابو سعيد خدرى : رسول خدا صلى الله عليه و آله چندان با حيا بود كه هيچ چيز از او خواسته نمى شد مگر اين كه آن را عطا مى كرد . مكارم الأخلاق : ۱ / ۵۰ / ۱۵
رسولُ اللّه صلى الله عليه و آله : خَمسٌ لا أدَعَهُنَّ حتَّى المَماتِ : الأكلُ علَى الحَضيضِ مَع العَبيدِ ، ورُكوبيَ الحِمارَ مُؤْكَفا ، وحَلبيَ العَنزَ بِيَدي ، ولُبسُ الصُّوفِ ، والتَّسليمُ علَى الصِّبيانِ ؛ لِتَكونَ سُنّةً مِن بَعدي؛ پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : پنج كـار اسـت كه تا زنـده هستم رهايشان نمى كنم : غذا خوردن روى زمين با بندگان ، سوار شدن بر الاغ برهنه ، دوشيدن بز با دست خودم ، پوشيدن لباس پشمينه و سلام كردن به كودكان ، تا اين كارها بعد از من سنّت شود . أمالي الصدوق : ۶۸ / ۲
أبو مَسعودٍ : أتـى النَّبيَّ صلى الله عليه و آله رجُـلٌ فكَلَّمَهُ ، فجَعَلَ تَـرعُدُ فَرائصُهُ ، فقالَ لَهُ : هَوِّن علَيكَ فإنّي لَستُ بمَلِكٍ ، إنّما أنا ابنُ امرأةٍ تأكُلُ القَديدَ؛ ابو مسعود : مـردى خـدمت پـيامبر صلى الله عليه و آله آمد و در حالى كـه بدنش مى لرزيد ، با آن حضرت به صحبت پرداخت . پيامبر فرمود : آرام باش ، من كه پادشاه نيستم . من فرزند زنى هستم كه گوشت خشكيده نمك سود مى خورد . سنن ابن ماجه : ۳۳۱۲
حمزةُ بنُ عبدِاللّه بنِ عُتبَةَ : كانَت في النَّبيِّ صلى الله عليه و آله خِصالٌ لَيسَت في الجَبّارينَ ، كانَ لا يَدعوهُ أحمَرُ ولا أسوَدُ مِن النّاسِ إلاّ أجابَهُ ، وكانَ رُبَّما وَجَدَ تَمرَةً مُلقاةً فيأخُذُها فيُهوي بها إلى فيهِ وإنّهُ لَيَخشى أن تَكونَ مِن الصَّدَقَةِ ، وكانَ يَركَبُ الحِمارَ عُريا لَيس علَيهِ شيءٌ؛ حمزة بن عبد اللّه بن عتبه : در پـيامبر خـصوصيّاتى وجود داشت كه در پادشاهان وجود ندارد : هر انسانى از سرخ و سفيد و سياه او را دعــوت مى كرد ، دعوتش را مى پذيرفت . گــاه خرمايى را روى زمين مى ديد و آن را برمى داشت و ، با اين كه مى ترسيد از خرماهاى صدقه باشد ، به دهان مى گذاشت و بر الاغ برهنه بدون پالان سوار مى شد . الطبقات الكبرى : ۱ / ۳۷۰
الإمامُ الباقرُ عليه السلام : ولَقَد أتاهُ جَبرئيلُ عليه السلام بمَفاتيحِ خَزائنِ الأرضِ ثَلاثَ مَرّاتٍ يُخَيِّرُهُ مِن غَيرِ أن يَنقُصَهُ اللّه ُ تباركَ وتعالى مِمّا أعَدَّ اللّه ُ لَهُ يَومَ القِيامَةِ شيئا ، فيَختارُ التَّواضُعَ لِربهِ جلَ وعَزَّ؛ امام باقر عليه السلام : جبرئيل عليه السلام كليدهاى گنجينه هاى زمين را سه بار نزد پيامبر آورد و او را در انتخاب آنها آزاد گذاشت ، بدون آن كه خداوند تبارك و تعالى از آنچه در روز قيامت برايش آماده كرده است ، چيزى بكاهد . امّا هر بار پيامبر فروتنى در برابر خداوند عز و جل را برگزيد . الكافي : ۸ / ۱۳۰ / ۱۰۰
عنه عليه السلام : كانَ رسولُ اللّه صلى الله عليه و آله يأكُلُ أكلَ العَبدِ ، ويَجلِسُ جِلسَهَ العَبدِ ، وكانَ يأكُلُ علَى الحَضيضِ ، ويَنامُ علَى الحَضيضِ؛ امام باقر عليه السلام : رسول خدا صلى الله عليه و آله مانند بَرده غذا مى خورد و مانند بَرده مى نشست و روى زمين چيز مى خورد و روى زمين مى خوابيد . المحاسن : ۲ / ۲۴۴ / ۱۷۵۹
الإمامُ الصّادقُ عليه السلام : نَزَلَ رسولُ اللّه صلى الله عليه و آله في غَزوَةِ ذاتِ الرِّقاعِ تَحتَ شَجَرَةٍ على شَفيرِ وادٍ ، فأقبَلَ سَيلٌ فحالَ بَينَهُ وبَينَ أصحابهِ فرآهُ رجُلٌ مِن المُشرِكينَ والمُسلِمونَ قِيامٌ على شَفيرِ الوادي يَنتَظِرونَ مَتى يَنقَطِعُ السَّيلُ ، فقالَ رجُلٌ مَن المُشرِكينَ لقَومِهِ : أنا أقتُلُ محمّدا ، فجاءَ وشَدَّ على رسولِ اللّه صلى الله عليه و آله بالسَّيفِ ، ثُمّ قالَ : مَن يُنْجِيكَ مِنّي يا محمّدُ ؟! فقالَ : رَبِّي ورَبُّكَ ، فنَسَفَهُ جَبرئيلُ عليه السلام عن فَرَسِهِ فسَقَطَ على ظَهرِهِ ، فقامَ رسولُ اللّه صلى الله عليه و آله وأخذَ السَّيفَ وجَلَسَ على صَدرِهِ وقالَ : مَن يُنْجِيكَ مِنّي يا غورثُ ؟! فقالَ : جُودُكَ وكَرمُكَ يا محمّدُ ، فتَرَكَهُ فقامَ وهُو يقولُ : واللّه ، لَأنتَ خَيرٌ مِنّي وأكرَم؛ امام صادق عليه السلام : در جـنـگ ذات الرقاع ، رسول خدا صلى الله عليه و آله در كنار و اديى زير درختى آمد . در همين هنگام سيلى آمد و ميان آن حضرت و يارانش كه در آن طرف وادى منتظر بند آمدن سيل بودند ، فاصله انداخت . مردى از مشركان متوجّه پيامبر شد و به همرزمان خود گفت : من محمّد را مى كشم . و آمد و به روى پيامبر شمشير كشيد و گفت : اى محمّد ، كيست كه تو را از دست من نجات دهد ؟ پيامبر فرمود : آن كه پروردگار من و توست . در اين هنگام جبرئيل آن مرد را از اسبش پرت كرد و او به پشت روى زمين افتاد . رسول خدا صلى الله عليه و آله برخاست و شمشير را برداشته روى سينه او نشست و فرمود : اى غورث ، كيست كه تو را از دست من نجات دهد ؟ عرض كرد : بخشندگى و آقايى تو اى محمّد . پيامبر او را رها كرد . مرد از جا برخاست ، در حالى كه مى گفت : به خدا قسم كه تو از من بهتر و آقاترى . الكافي : ۸ / ۱۲۷ / ۹۷
رسولُ اللّه صلى الله عليه و آله : ما اُوذِيَ أحَدٌ مِثلَ ما اُوذِيتُ في اللّه؛ پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : هيچ كس مانند من در راه خدا آزار نديده است . كنزالعمّال : ۵۸۱۸
عنه صلى الله عليه و آله : لَقد اُوذِيتُ في اللّه وما يُؤذى أحَدٌ ، واُخِفْتُ [في] اللّه وما يُخافُ أحَدٌ ، ولَقد أتَت علَيَّ ثَلاثونَ مِن يَومٍ ولَيلَةٍ وما لي ولبِلالٍ طَعامٌ يأكُلُهُ ذو كَبِدٍ إلاّ شيءٌ يُوارِيهِ إبطُ بلالٍ؛ پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : هيچ كس به اندازه من در راه خدا آزار نديده و هيچ كس به اندازه من در راه خدا ترسانده و تهديد نشده است . سى شبانه روز بر من گذشت و من و بلال غذايى كه موجود زنده اى بخورد ، نداشتيم ، مگر آن مقدارى كه اگر زير بغل بلال مى گذاشتى ديده نمى شد . كنزالعمّال : ۱۶۶۷۸
إسماعيلُ بنُ عَيّاشٍ : كانَ رسولُ اللّه صلى الله عليه و آله أصبَرَ النّاسِ على أوزارِ النّاسِ؛ اسماعيل بن عياش : رسـول خـدا صلى الله عليه و آله در بـرابر گـناهـان (و خطاهاى) مردم از همه شكيباتر بود . الطبقات الكبرى : ۱ / ۳۷۸
ابنُ مَسعودٍ : كأنّي أنظُرُ إلى رسولِ اللّه صلى الله عليه و آله يَحكي نَبيّا مِن الأنبياءِ ضَربَهُ قَومُهُ فأدمَوهُ ، وهُو يَمسَحُ الدَّمَ عَن وَجهِهِ ويَقولُ : اللّهُمَّ اغفِرْ لِقَومي فإنّهُم لا يَعلَمونَ؛ ابن مسعود : گويا رسول خدا صلى الله عليه و آله را مى بينم كه مانند پيامبرى از پيامبران بود كه قومش او را زدند و خون آلود كردند و او خون از چهره اش پاك مى كرد و مى گفت : بار خدايا ، قوم مرا بيامرز ؛ زيرا كه آنان نادانند . الترغيب والترهيب : ۳ / ۴۱۹ / ۲۱
رسولُ اللّه صلى الله عليه و آله وقد قيلَ لَهُ : لوِ اتَّخَذتَ فِراشا ، وهُو على حَصيرٍ قد أثَّرَ في جَنبَيهِ : ما لِي ولِلدُّنيا ؟! ما مَثَلي ومَثَلُ الدُّنيا إلاّ كَراكِبٍ سارَ في يَومٍ صائفٍ فاستَظَلَّ تَحتَ شَجَرَةٍ ساعَةً مِن نَهارٍ ثُمّ راحَ وتَرَكَها ؛ مكارم الأخلاق : پيامبر خدا صلى الله عليه و آله روى بوريايى دراز كشيده و آن بوريا بر پَهلُوىِ حضرت اثر گذاشته بود . به ايشان عرض كردند : كاش بسترى تهيه مى كرديد . حضرت فرمود : مرا چه به دنيا . حكايت من و دنيا ، حكايت سواره اى است كه در يك روز گرم تابستانى به راهى رود و ساعتى از روز را زير سايه درختى بيارمد و سپس حركت كند و برود . مكارم الأخلاق : ۱ / ۶۴ / ۶۵
الإمامُ الباقرُ عليه السلام : إنّ رسولَ اللّه صلى الله عليه و آله لَم يُورِّثْ دِينارا ولا دِرهَما ولا عَبدا ولا وَليدَةً ولا شاةً ولا بَعيرا ، ولقد قُبِضَ صلى الله عليه و آله وإنّ دِرعَهُ مَرهونَةٌ عِند يَهوديٍّ مِن يَهودِ المَدينَةِ بعِشرينَ صاعا مِن شَعيرٍ استَسلَفَها نَفَقَةً لأهلِهِ؛ امام باقر عليه السلام : رسول خدا صلى الله عليه و آله نه دينارى به ارث گذاشت و نه درهمى و نه بنده اى و نه كنيزى و نه گوسفندى و نه شترى . زمانى كه درگذشت زره او در گرو يكى از يهوديان مدينه بود كه در قبال قرض كردن بيست صاع جو براى خرجى خانواده اش ، آن زره را نزد او به گرو گذاشته بود .
عُمرُ : دَخَلتُ على رسولِ اللّه صلى الله عليه و آله وهُو على حَصيرٍ ، قالَ : فجَلَستُ ، فإذا علَيهِ إزارُهُ ، ولَيس علَيهِ غَيرُهُ ، وإذا الحَصيرُ قد أثَّرَ في جَنبهِ ، وإذا أنا بِقَبضَةٍ مِن شَعيرٍ نَحوِ الصّاعِ ، وقَرَظٌ في ناحِيَةٍ في الغُرفَةِ ، وإذا إهابٌ مُعَلَّقٌ ، فابتَدَرَت عَيناي ، فقالَ : ما يُبكيكَ يابنَ الخَطّابِ ؟ فقالَ : يا نَبيَّ اللّه ، وما ليَ لا أبكي وهذا الحَصيرُ قد أثَّرَ في جَنبِكَ وهذهِ خِزانَتُكَ لا أرى فيها إلاّ ما أرى ، وذاكَ كِسرى وقَيصرُ في الِّثمارِ والأنهارِ ، وأنتَ نَبيُّ اللّه وصَفوَتُهُ ، وهذهِ خِزانَتُكَ ؟! قالَ : يابنَ الخطّابِ ، أما تَرضى أن تَكونَ لَنا الآخِرَةُ ولَهُمُ الدُّنيا ؟! عمر : خدمت رسول خدا صلى الله عليه و آله رسيدم. آن حضرت روى حصيرى نشسته بود . من هم نشستم ، ديدم جز يك ازار چيز ديگرى بر تن ندارد و حصير بر پهلويش ردّ انداخته است . در گوشه اى از اتاق مشتى جو به اندازه يك صاع و مقدارى برگ درخت سلم (براى دباغى كردن پوست) به چشم مى خورد و يك پوست دباغى نشده اى هم آويزان بود . اشك از چشمانم سرازير شد . رسول خدا فرمود : چرا گريه مى كنى ، پسر خطاب ؟ عرض كردم : اى پيامبر خدا ، چرا گريه نكنم وقتى مى بينم كه اين حصير بر پهلوى شما ردّ انداخته و اين هم خزانه شماست كه مى بينم ، در حالى كه كسرى و قيصر در باغ هاى پر از ميوه و جويبار زندگى مى كنند . امّا شما كه پيامبر و برگزيده خدا هستى ، اين وضع خزانه تان مى باشد ؟ پيامبر فرمود : اى پسر خطاب ، آيا نمى پسندى كه آخرت از آنِ ما باشد و دنيا از آنِ ايشان ؟.
مكارمِ الأخلاقِ : جاءَهُ صلى الله عليه و آله ابنُ خولي بإناءٍ فيهِ عَسَلٌ ولَبَنٌ، فأبى أن يَشرَبَهُ ، فقالَ : شَربَتانِ في شَربَةٍ ، وإناءانِ في إناءٍ واحِدٍ ؟! فأبى أن يَشرَبَهُ ، ثُمّ قالَ : ما اُحَرِّمُهُ ، ولكنّي أكرَهُ الفَخرَ والحِسابَ بِفُضولِ الدُّنيا غَدا ، واُحِبُّ التَّواضُعَ ، فإنّ مَن تواضَعَ للّه ِ رَفَعَهُ اللّه ُ؛ مكارم الاخلاق : ابن خولى ، ظرفى از شير و عسل براى پيامبر صلى الله عليه و آلهآورد . رسول خدا صلى الله عليه و آله از خوردن آن امتناع ورزيد و فرمود : دو نوشيدنى در يك وعده ؟ و دو ظرف در يك ظرف ؟ حضرت آن را نخورد و فرمود : من (خوردن) اين را حرام نمى دانم ، امّا خوش ندارم كه فخر بفروشم و فردا (ى قيامت) به خاطر چيزهاى زيادى دنيا حسابرسى شوم . من فروتنى را دوست دارم ؛ زيرا هر كه براى خدا فروتنى كند ، خداوند او را رفعت مى بخشد .
إيثارُهُ النّاسَ على نفسِه وأهلِ بيته الإمامُ الباقرُ عليه السلام لمحمّدِ بنِ مُسلمٍ : يا محمّدُ ، لَعلَّكَ تَرى أ نّهُ [يَعني رَسولَ اللّه صلى الله عليه و آله] شَبِعَ مِن خُبزِ البُرِّ ثَلاثةَ أيّامٍ مُتَوالِيَةٍ مِن أن بَعَثَهُ اللّه ُ إلى أن قَبَضَهُ ؟! ثُمّ رَدَّ على نفسِهِ ، ثُمّ قالَ : لا واللّه ، ما شَبِعَ مِن خُبزِ البُرِّ ثَلاثةَ أيّامٍ مُتَوالِيَةٍ مُنذُ بَعَثَهُ اللّه ُ إلى أن قَبَضَهُ . أما إنّي لا أقولُ : إنّهُ كانَ لا يَجِدُ ، لَقد كانَ يُجيزُ الرّجُلَ الواحِدَ بالمِائةِ مِن الإبلِ ، فلو أرادَ أن يأكُلَ لَأكَلَ امام باقر عليه السلام ـ خطاب به محمّد بن مسلم ـ : اى محمّد ! آيا فكر مى كنى رسول خدا صلى الله عليه و آله ، از زمانى كه خداوند او را برانگيخت تا وقتى جانش را گرفت ، سه روز پياپى از نان گندم سير خورد ؟ امام عليه السلام سپس خودش جواب داد و فرمود : نه به خدا قسم . آن حضرت از زمانى كه خداوند او را برانگيخت تا وقتى جانش را گرفت ، هيچ گاه سه روز پياپى از نان ، آن گونه كه سير شود نخورد . هان ! من نمى گويم كه چيزى پيدا نمى كرد (تا بخورد) . آن حضرت گاهى اوقات به يك نفر صد شتر جايزه مى داد . بنابراين ، اگر مى خواست بخورد ، مى توانست .
المناقبِ لابنِ شهرآشوبَ : كانَ النَّبيُّ صلى الله عليه و آله ... يَغضَبُ لِرَبهِ ، ولا يَغضَبُ لِنَفسِهِ؛ المناقب : پيامبر خدا صلى الله عليه و آله براى پروردگارش خشم مى گرفت ولى براى خودش نه .
عائشةُ : ما ضَرَبَ رَسولُ اللّه صلى الله عليه و آله شيئا قَطُّ بِيَدِهِ ، ولا امرأةً ولا خادِما إلاّ أن يُجاهِدَ في سَبيلِ اللّه ، وما نِيلَ مِنهُ شيءٌ قَطُّ فيَنتَقِمُ مِن صاحِبهِ ، إلاّ أن يُنتَهَكَ شيءٌ مِن مَحارِمِ اللّه فيَنتَقِمَ للّه ِ عز و جل ؛ عايشه : رسول خدا صلى الله عليه و آله هيچ گاه با دست خود چيزى را نزد نه زنى را و نه خدمتكارى را ، مگر هنگامى كه در راه خدا مى جنگيد . هرگز به خاطر امور شخصى از كسى انتقامجويى نكرد ، مگر در مواردى كه محارم الهى هتك مى شد كه در اين صورت به خاطر خداوند عز و جل انتقام مى گرفت.
إجهادُ نَفسِهِ في العبادة «طه * مَا أَنْزَلْنَا عَلَيْكَ القُرْآنَ لِتَشْقَى» الإمامُ عليٌّ عليه السلام: لَمّا نَزَلَ علَى النَّبيِّ صلى الله عليه و آله «يا أيُّها المُزَّمِّلُ * قُمِ اللَّيلَ إلاّ قَليلاً » قامَ اللَّيلَ كلَّهُ حتّى تَوَرَّمَت قَدَماهُ ، فجَعَلَ يَرفَعُ رِجلاً ويَضَعُ رِجلاً ، فهَبَطَ علَيهِ جِبريلُ فقالَ : «طه» يَعني الأرضَ بِقدَمَيكَ يا محمّدُ «ما أنزَلْنا عَلَيْكَ القُرْآنَ لِتَشْقى» ،وأنزَلَ «فاقْرأوا ما تَيَسَّرَ مِنَ القُرْآنِ » امام على عليه السلام : وقتى آيه «اى جامه به خود پيچيده ، به پا خيز شب را مگر اندكى» بر پيامبر نازل شد ، آن حضرت تمام شب را به عبادت مى پرداخت تا جايى كه پاهايش ورم كرد به طورى كه (موقع نماز خواندن) يك پايش را بلند مى كرد و يكى را روى زمين مى گذاشت . پس جبرئيل بر آن حضرت فرود آمد و گفت : «طه» يعنى هر دو پايت را به زمين بگذار اى محمّد «ما قرآن را بر تو نازل نكرديم كه به رنج افتى» و نيز اين آيه را نازل كرد : «پس ، هرچه از قرآن ميسّر است تلاوت كنيد»
الإمامُ الباقرُ عليه السلام : كـانَ رَسولُ اللّه صلى الله عليه و آله عِـندَ عائشةَ لَيلَتَها ، فقالَت : يا رَسولَ اللّه ، لِمَ تُتعِبُ نَفسَكَ وقد غَفَرَ اللّه ُ لَكَ ما تَقَدَّمَ مِن ذَنبِكَ وما تأخَّرَ ؟ فقالَ : يا عائشةُ ، ألا أكونُ عَبدا شَكورا ؟! امام باقر عليه السلام : رســول خدا صلى الله عليه و آله ، در شـب نوبتى عايشه ، نزد او بود . به پيامبر عرض كرد : اى رسول خدا ، چرا خودت را به رنج مى اندازى ، حال آن كه خداوند گناهان گذشته و آينده تو را آمرزيده است ؟ حضرت فرمود : اى عايشه ، آيا بنده اى سپاسگزار نباشم ؟.
الإمامُ الهاديُّ عليه السلام في جَوابِ ابنِ السِّكِّيتِ عَن عِلّةِ بَعثِ موسى بِالعَصا ويَدِهِ البَيضاءِ وآلَةِ السِّحرِ ، وبَعثِ عيسى بِآلَةِ الطِّبِّ ، وبَعثِ مُحمَّدٍ صلَّى اللّه ُ علَيهِ وآلِهِ وعَلى جَميعِ الأنبِياءِ بِالكَلامِ والخُطَبِ : إنَّ اللّه َ لَمّا بَعَثَ موسى عليه السلام كانَ الغالِبُ عَلى أهلِ عَصرِهِ السِّحرَ ، فأتاهُم مِن عِندِ اللّه بِما لَم يَكُن في وُسعِهِم مِثلُهُ ، وما أبطَلَ بهِ سِحرَهُم ، وأثبَتَ بهِ الحُجَّةَ علَيهِم . وإنَّ اللّه َ بَعَثَ عيسى عليه السلام في وَقتٍ قَد ظَهَرَت فيهِ الزَّماناتُ واحتاجَ النّاسُ إلَى الطِّبِّ ، فأتاهُم مِن عِندِ اللّه بِما لَم يَكُن عِندَهُم مِثلُهُ ، وبِما أحْيا لَهُمُ المَوتى ، وأبرَأ الأكمَهَ والأبرَصَ بِإذنِ اللّه ، وأثبَتَ بهِ الحُجَّةَ علَيهِم . وإنَّ اللّه َ بَعَثَ مُحَمَّدا صلى الله عليه و آله في وَقتٍ كانَ الغالِبُ على أهلِ عَصرِهِ الخُطَبَ والكَلامَ وأظُنُّهُ قالَ : الشِّعرَ فأتاهُم مِن عِندِ اللّه مِن مَواعِظِهِ وحِكَمِهِ ما أبطَلَ بهِ قَولَهُم ، وأثبَتَ بهِ الحُجَّةَ علَيهِم امام هادى عليه السلام ـ در پاسخ به پـرسش ابــن سكّيت از علّت فرستادن موسى با عصا و يد بيضا (دست نورانى) و ابزار (ضدّ) جادو و فرستادن عيسى با ابزار طبابت و فرستادن محمّد ـ درود خدا بر او و خاندانش و همه پيامبران باد ـ با گفتار و سخن ـ : هنگامى كه خداوند موسى عليه السلام را فرستاد ، جادوگرى بر مردم عصر او غلبه داشت . پس ، او از طرف خدا ، چيزى براى مردم آورد كه توان انجام چنان كارى را نداشتند و به وسيله آن ، جادوى آنها را باطل ساخت و حجّت را بر آنان ثابت كرد . عيسى عليه السلامرا در زمانى مبعوث كرد كه بيماريهاى مزمن شيوع داشت و مردم نياز به طبابت داشتند . پس ، عيسى از نزد خدا چيزى برايشان آورد كه مانند آن را نداشتند . او به اذن خدا مردگان را زنده كرد و كورِ مادرزاد و پيس را شفا داد و با اين وسيله حجّت را بر آنان ثابت كرد . و محمّد صلى الله عليه و آله را در زمانى فرستاد كه خطابه و سخنورى ـ به گمانم فرمود : شعر ـ رواج داشت . پس ، آن حضرت از نزد خدا مواعظ و حكمتهايى آورد كه به وسيله آنها گفتار ايشان را باطل كرد و حجّت را بر آنان ثابت نمود . الكافي : ۱ / ۲۴ / ۲۰
الإمامُ عليٌّ عليه السلام : إنّ اللّه َ تباركَ وتعالى بَعَثَ محمّدا صلى الله عليه و آله بالحَقِّ ليُخرِجَ عِبادَهُ مِن عِبادَةِ عِبادِهِ إلى عِبادَتِهِ ، ومِن عُهودِ عِبادِهِ إلى عُهودِهِ ، ومِن طاعَةِ عِبادِهِ إلى طاعَتِهِ ، ومِن وَلايَةِ عِبادِهِ إلى وَلايَتِهِ؛ امام على عليه السلام : خداوند تبارك و تعالى ، محمّد صلى الله عليه و آله را به حقّ برانگيخت ، تا بندگان خود را از عبادت بندگانش به عبادت خويش بكشاند و از تعهّدات بندگانش به تعهّدات خود و از طاعت بندگانش به طاعت خود و از ولايت بندگانش به ولايت خود (درآورد) . الكافي : ۸ / ۳۸۶ / ۵۸۶
الإمامُ الصّادقُ عليه السلام للزِّنديقِ الّذي سألَهُ : مِن أينَ أثبَتَّ الأنبياءَ ؟ : إنّا لَمّا أثبَتنا أنّ لَنا خالِقا صانِعا مُتَعالِيا عنّا وعن جَميعِ ما خَلَقَ ، وكانَ ذلكَ الصّانِعُ حَكيما مُتَعالِيا لَم يَجُزْ أن يُشاهِدَهُ خَلقُهُ ، ولا يُلامِسوهُ ، فيُباشِرَهُم ويُباشِروهُ ، ويُحاجَّهُم ويُحاجُّوهُ ، ثَبَتَ أنَّ لَهُ سُفَراءَ في خَلقِهِ يُعَبِّرونَ عَنهُ إلى خَلقِهِ وعِبادِهِ ، ويَدُلُّونَهُم على مصالِحِهِم ومَنافِعِهِم ، وما بهِ بَقاؤهُم وفي تَركِهِ فَناؤهُم؛ امام صادق عليه السلام ـ در پاسخ به زنديقى كه پرسيد: پيامبران را از چه راهى ثابت مى كنى؟ ـ : چون ثابت كرديم كه ما را آفريدگار و سازنده اى است برتر از ما و از همه آنچه آفريده و آن سازنده، حكيم و متعال است به طورى كه روا نباشد آفريدگانش او را ببينند يا لمسش كنند و در نتيجه، بتوانند با يكديگر ارتباط مستقيم و بى واسطه برقرار سازند و با هم بحث و محاجّه كنند، ثابت شد كه در ميان خلق خود سفيران و فرستادگانى دارد كه سخنان او را براى آفريدگان و بندگانش بيان مى كنند و آنان را به مصالح و منافعشان و عوامل ماندگارى و نابوديشان رهنمون مى شوند . الكافي : ۱ / ۱۶۸ / ۱
«وَ لَقَدْ بَعَثْنَا فِي كُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً أَنِ اعْبُدُوا اللّه َ وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ فَمِنْهُمْ مَنْ هَدَى اللّه ُ وَ مِنْهُمْ مَنْ حَقَّتْ علَيهِ الضَّلاَلَةُ فَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانْظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُكَذِّبِينَ » . النحل : ۳۶
الإمامُ عليٌّ عليه السلام : إنّ اللّه َ تباركَ وتعالى بَعَثَ محمّدا صلى الله عليه و آله بالحَقِّ ليُخرِجَ عِبادَهُ مِن عِبادَةِ عِبادِهِ إلى عِبادَتِهِ ، ومِن عُهودِ عِبادِهِ إلى عُهودِهِ ، ومِن طاعَةِ عِبادِهِ إلى طاعَتِهِ ، ومِن وَلايَةِ عِبادِهِ إلى وَلايَتِهِ؛ امام على عليه السلام : خداوند تبارك و تعالى ، محمّد صلى الله عليه و آله را به حقّ برانگيخت ، تا بندگان خود را از عبادت بندگانش به عبادت خويش بكشاند و از تعهّدات بندگانش به تعهّدات خود و از طاعت بندگانش به طاعت خود و از ولايت بندگانش به ولايت خود (درآورد) . الكافي : ۸ / ۳۸۶ / ۵۸۶
«هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الأُمِّيِّينَ رَسُولاً مِنْهُمْ يَتْلُو علَيهِمْ آيَاتِهِ وَ يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ إِنْ كَانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِي ضَلالٍ مُبِينٍ» . الجمعه : ۲
رسولُ اللّه صلى الله عليه و آله : بُعِثتُ لاُتمِّمَ مَكارِمَ الأخلاقِ. پيامبرخدا صلى الله عليه و آله : مـن برانگيخته شـده ام ، تا مـكارم اخلاق را كامل سازم . كنزالعمّال : ۳۱۹۶۹
عنه صلى الله عليه و آله : إنّما بُعِثتُ لاُتمِّمَ حُسنَ الأخلاقِ. پيامبرخدا صلى الله عليه و آله : من در حقيقت براى اين برانگيخته شده ام ، تا خوى هاى نيكو را به كمال رسانم . الطبقات الكبرى : ۱ / ۱۹۳
الإمامُ عليٌّ عليه السلام : فـبَعَثَ فيهِم رُسُلَهُ وواتَرَإلَيهِم أنـبياءهُ ؛ لِيَستَأدُوهُم مِيثاقَ فِطرَتِهِ ، ويُذَكِّروهُم مَنسِيَّ نِعمَتِهِ ، ويَحتَجُّوا علَيهِم بالتَّبليغِ ، ويُثيروا لَهُم دَفائنَ العُقولِ ، ويُرُوهُم آياتِ المَقدِرَةِ. امام على عليه السلام : پس (خداوند متعال) ، رسول خدا را در ميان آنان برانگيخت و پيامبرانش را پياپى سوى ايشان فرستاد ، تا از آنان بخواهند ، عهد الهى را كه در فطرتشان نهاده است ، ادا كنند و نعمت فراموش شده او را به يادشان آورند و با رساندن پيام الهى حجّت را بر آنان تمام كنند و گنجينه هاى خردهايشان را بيرون آورند و نشانه هاى قدرت (خدا) را به آنها نشان دهند. نهج البلاغة : الخطبة ۱
«لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَ أَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَ الْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَ أَنْزَلْنَا الْحَدِيدَ فيهِ بَأْسٌ شَدِيدٌ وَ مَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَ لِيَعْلَمَ اللّه ُ مَنْ يَنْصُرُهُ وَ رُسُلَهُ بِالْغَيْبِ إِنَّ اللّه َ قَوِيٌّ عَزِيزٌ » . «براستى ما پيامبران خود را با دلايل آشكار روانه كرديم و با آنها كتاب و ترازو را فروفرستاديم تا مردم به عدالت و انصاف برخيزند و آهن را كه در آن براى مردم خطرى سخت و سودهايى است پديد آورديم، تا خدا معلوم بدارد چه كسى در نهان، او و پيامبرانش را يارى مى كند. آرى، خدا نيرومند پيروزمند است» . الحديد : ۲۵
«كَانَ النَّاسُ أَُمَّةً وَاحِدَةً فَبَعَثَ اللّه ُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَ مُنْذِرِينَ وَ أَنْزَلَ مَعَهُمُ الْكِتابَ بِالْحَقِّ لِيَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ فِيما اخْتَلَفُوا فيهِ وَمَا اخْتَلَفَ فيهِ إِلاَّ الَّذِينَ أُوتُوهُ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ البَيِّنَاتُ بَغْيَا بَيْنَهُمْ فَهَدَى اللّه ُ الَّذِينَ آمَنُوا لِمَا اخْتَلَفُوا فيهِ مِنَ الْحَقِّ بإِذْنِهِ وَاللّه ُ يَهْدِي مَنْ يَشَاءُ إِلى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ» . «مردم امّتى يگانه بودند. پس خداوند پيامبران را نويدآور و بيم دهنده برانگيخت و با آنان كتاب (خود) را به حقّ فرو فرستاد تا ميان مردم، در آنچه با هم اختلاف داشتند داورى كند. و جز كسانى كه (كتاب) به آنان داده شد ـ پس از آن كه دلايل روشن براى آنان آمد ـ به خاطر ستم (و حسدى) كه ميانشان بود، (هيچ كس) در آن اختلاف نكرد. پس خداوند آنان را كه ايمان آورده بودند، به توفيق خويش، به حقيقت آنچه كه در آن اختلاف داشتند، هدايت كرد. و خدا هركه را بخواهد به راه راست هدايت مى كند» . البقرة : ۲۱۳
الإمامُ عليٌّ عليه السلام : اُنظُروا إلى مَواقِعِ نِعَمِ اللّه علَيهِم حِينَ بَعَثَ إلَيهِم رَسولاً فعَقدَ بمِلَّتِهِ طاعَتَهُم ، وجَمعَ على دَعوَتِهِ اُلفتَهُم : كيفَ نَشَرَتِ النِّعمَةُ علَيهِم جَناحَ كَرامَتِها ، وأسالَت لَهُم جَداوِلَ نَعيمِها ، والتَفّتِ المِلّةُ بهِم في عَوائدِ بَرَكَتِها ، فأصبَحوا في نِعمَتِها غَرِقِينَ ! امام على عليه السلام : بنگريد ، به نعمت هايى كه خداوند به هنگام فرستادن رسولى به سوى آنان عطايشان فرمود ، كه فرمانبردارى آنان را به آيين خود پيوند داد و آنان را برگرد دعوت خويش همدل و همداستان ساخت؛ (بنگريد كه) چگونه اين نعمت ، بالِ كرامت خويش را بر سر آنان گسترد و نهرهاى ناز و نعمتش را برايشان روان ساخت و اين آيين،با فوايد و حاصل هاى بركت خويش ، آنان را فرا گرفت و آنان را غرقه ناز و نعمت خود ساخت !. نهج البلاغة : الخطبة ۱۹۲
رسولُ اللّه صلى الله عليه و آله : بَعَثَ إلَيهِمُ الرُّسُلَ لِتكونَ لَهُ الحُجّةُ البالِغَهُ على خَلقِهِ ، ويكونَ رُسُلُهُ إلَيهِم شُهَداءَ علَيهِم ، وابتَعَثَ فيهِمُ النَّبيّينَ مُبَشِّرينَ ومُنذِرينَ ليَهلِكَ مَن هَلَكَ عَن بَيّنَةٍ ، ويَحيى مَن حَيَّ عَن بَيّنَةٍ ، وليَعقِلَ العِبادُ عن ربهِم ما جَهِلوهُ ، فيَعرِفوهُ برُبوبيَّتِهِ بعدَ ما أنكَروا ، ويُوحِّدوهُ بالإلهيّهِ بعد ما عَضَدوا. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : خداوند رسولان را به سوى مردم فرستاد تا او را بر آفريدگانش حجّتى رسا باشد و فرستادگانش به سوى آنان ، گواه بر ايشان باشند و پيامبران بشارتگر و بيم دهنده را در ميان مردم برانگيخت تا اگر هلاك مى شوند، از روى دليل باشد و اگر به حيات و سعادت دست مى يابند ، آن هم از روى دليل باشد ، و براى اين كه بندگان ، آنچه را درباره پروردگارشان نمى دانسته اند ، بدانند و ربوبيت او را كه منكرش بودند بشناسند و الوهيتش را كه براى آن شريك قائل بودند ، يگانه دانند . التوحيد : ۴۵ / ۴
«وَ مَا كَانَ لِبَشَرٍ أَنْ يُكَلِّمَهُ اللّه ُ إِلاَّ وَحْيا أَوْ مِنْ وَرَاءِ حِجَابٍ أَوْ يُرْسِلَ رَسُولاً فَيُوحِيَ بِإِذْنِهِ مَا يَشَاءُ إِنَّهُ عَلِيٌّ حَكِيمٌ ». الشورى : ۵۱
الإمامُ الصّادقُ عليه السلام : الأنبياءُ والمُرسَلونَ على أربَعِ طَبَقاتٍ : فنَبيٌّ مُنَبّأٌ في نَفسِهِ لا يَعدو غيرَها . ونَبيٌّ يَرى في النَّومِ ويَسمَعُ الصَّوتَ ولا يُعايِنُهُ في اليَقَظَةِ ، ولَم يُبعَثْ إلى أحَدٍ وعلَيهِ إمامٌ ، مِثل ما كانَ إبراهيمُ على لُوطٍ عليهماالسلام . ونَبيٌّ يَرى في مَنامِهِ ويَسمَعُ الصَّوتَ ويُعايِنُ المَلَكَ ، وقد اُرسِلَ إلى طائفةٍ قَلُّوا أو كَثُروا ، كيُونُسَ ، قالَ اللّه ُ ليونُسَ : «و أرْسَلْناهُ إلى مِائهِ ألْفٍ أو يَزيدونَ (۶) » قالَ : يَزيدونَ : ثلاثينَ ألفا وعليهِ إمامٌ . والّذي يَرى في نَومِهِ ويَسمَعُ الصَّوتَ ويُعايِنُ في اليَقَظَةِ وهُو إمامٌ مِثلُ اُولي العَزمِ . وقد كانَ إبراهيمُ عليه السلام نَبيّا وليسَ بإمامٍ حتّى قالَ اللّه ُ : «إنّي جاعِلُكَ للنّاسِ إماما ... » امام صادق عليه السلام : پيامبران و رسولان چهار رتبه دارند : پيامبرى كه تنها براى خودش پيغمبر است و به ديگرى سرايت نمى كند و پيامبرى كه در خواب مى بيند و صدا (ى هاتف) را مى شنود ، ولى خود او را در بيدارى نمى بيند و بر هيچ كس مبعوث نيست و خود او امام و پيشوايى دارد ؛ چنان كه ابراهيم بر لوط عليهماالسلام امام بود و پيامبرى كه در خواب مى بيند و صدا را مى شنود و فرشته را مى بيند و به سوى گروهى كم يا زياد مبعوث است ، مانند يونس كه خدا درباره او فرموده : «ما او را به سوى صدهزار نفر يا بيشتر فرستاديم» (۱) . حضرت فرمود : مراد از آن «بيشتر» سى هزار است (يعنى يكصد و سى هزار نفر) و يونس نيز خود امام و پيشوايى داشت و (سرانجام) پيامبرى كه در عالم خواب مى بيند و صدا را مى شنود و در بيدارى مشاهده مى كند و امام هم مى باشد ، مانند پيامبران اولوالعزم . إبراهيم عليه السلام (در ابتدا) فقط پيامبر بود و امام نبود تا آن كه خدا فرمود : «من تو را امام مردم قرار دادم ...». الكافي : ۱ / ۱۷۴ / ۱
رسولُ اللّه صلى الله عليه و آله لَمّا سألَهُ أبو ذرٍّ عن عِدَّةِ الأنبياءِ : مِائهُ ألفٍ وأربَعةٌ وعِشرونَ ألفَ نَبيٍّ . قلتُ : كَمِ المُرسَلونَ مِنهُم ؟ قالَ : ثلاثُمِائةٍ وثلاثةَ عَشَرَ جَمّاءَ غَفيراءَ . قلتُ : مَن كانَ أوّلَ الأنبياءِ ؟ قالَ : آدم. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ـ در پاسخ به سؤال ابوذر از تعداد پيامبران ـ : يكصد و بيست و چهار هزار پيامبر . (ابوذر مى گويد :) عرض كردم : از آنها چه تعداد رسول بودند ؟ پيامبر فرمود: خيلى زياد، سيصد و سيزده نفر. عرض كردم : نخستين پيامبر كه بود ؟ فرمود : آدم . الخصال : ۵۲۴ / ۱۳
«فَاصْبِرْ كَمَا صَبَرَ أُولُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ وَ لاَ تَسْتَعْجِلْ لَهُمْ كَأَنَّهُمْ يَوْمَ يَرَوْنَ مَا يُوعَدُونَ لَمْ يَلْبَثُوا إِلاَّ سَاعَةً مِنْ نَهَارٍ بَلاَغٌ فَهَلْ يُهْلَكُ إِلاَّ الْقَوْمُ الْفَاسِقُونَ» الأحقاف : ۳۵
الإمامُ زينُ العابدينَ عليه السلام لِبَعضِ أصحابهِ ـ : مِنهُم خَمسَةٌ اُولو العَزمِ مِن الرُّسُلِ . قُلنا : مَن هُم ؟ قالَ : نُوحٌ ، وابراهيمُ ، وموسى ، وعيسى ، ومحمّدٌ صلَّى اللّه ُ علَيهِم ، قُلنا لَهُ : ما معنى اُولو العَزمِ ؟ قالَ : بُعِثوا إلى شَرقِ الأرضِ وغَربِها ، جِنِّها وإنسِها. امام سجّاد عليه السلام ـ به برخى از اصحاب خود ـ : از ميان پيامبران ، پنج تن پيامبر اولوالعزم هستند . عرض كرديم : آنها كيستند ؟ فرمود : نوح و ابراهيم و موسى و عيسى و محمّد صلى اللّه عليهم . عرض كرديم : معناى اولوالعزم چيست ؟ فرمود : (يعنى) به سوى مردم شرق و غرب زمين ، از جنّ و انس ، فرستاده شده اند . البحار : ۱۱ / ۳۳ / ۲۵
الإمامُ الصّادقُ عليه السلام لَمّا سألَهُ سماعةُ بنُ مِهرانَ عن قولهِ تعالى : «فاصْبِرْ كَما صَبَرَ اُولو العَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ» : نُوحٌ ، وإبراهيمُ ؛ وموسى ، وعيسى ، ومحمّدٌ صلَّى اللّه عَليهِ وآلهِ وعلَيهِم . [قالَ سماعةُ : ]قلتُ : كيفَ صارُوا اُولي العَزمِ ؟ قالَ : لأنَّ نُوحا بُعِثَ بكِتابٍ وشَريعَةٍ ، وكلُّ مَن جاءَ بعدَ نُوحٍ أخذَ بكِتابِ نُوحٍ وشَريعَتِهِ ومِنهاجِهِ ، حتّى جاءَ إبراهيمُ عليه السلامبالصُّحُفِ وبعَزيمَةِ تَركِ كِتابِ نُوحٍ لا كُفرا بهِ ... . امام صادق عليه السلام ـ در پاسخ به پرسش سماعة بن مهران از آيه «فاصبر كما صبر اولوالعزم من الرسل» ـ : (پيامبران اولوالعزم عبارتند از) نوح و ابراهيم و موسى و عيسى و محمّد ، صلّى اللّه عليه و آله و عليهم . (سماعه مى گويد:) عرض كردم: اينها چرا اولوالعزم شدند؟ فرمود: چون نوح با كتاب و شريعتى مبعوث شد و هر پيغمبرى كه بعد از نوح آمد همان كتاب و شريعت و راه نوح را دنبال كرد، تا آن گاه كه إبراهيم عليه السلام با صُحُف و به عزم بر كنار گذاشتن كتاب نوح آمد ، البتّه نه از روى كفر ورزيدن به آن ... . الكافي : ۲ / ۱۷ / ۲
رسولُ اللّه صلى الله عليه و آله : إنّا مَعاشِرَ الأنبياءِ اُمِرنا أن نُكلِّمَ النّاسَ على قَدرِ عُقولِهِم. پيامبرخدا صلى الله عليه و آله: ما، جماعت پيامبران، فرمان داريم كه با مردم به فراخور فهم و خردهايشان سخن بگوييم . البحار : ۷۷ / ۱۴۰ / ۱۹
عنه صلى الله عليه و آله : إنّا مَعاشِرَ الأنبياءِ تَنامُ عُيونُنا ولا تَنامُ قُلوبُنا ، ونَرى مِن خَلفِنا كما نَرى مِن بَينِ أيدِينا پيامبرخدا صلى الله عليه و آله : ما گـروه پـيامبران ، چـشمانمان مى خوابد امّـا دل هايمان نمى خوابد و پشت سر خود را نيز، همچون پيش رويمان، مى بينيم. البحار : ۱۶ / ۱۷۲ / ۷
عنه صلى الله عليه و آله : مِن أخلاقِ النَّبيِّينَ والصِّدِّيقينَ البَشاشَةُ إذا تَراءوا ، والمُصافَحَةُ إذا تَلاقوا پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : از اخلاق پيامبران و صدّيقان، خوشرويى در هنگام روبه رو شدن با ديگران و دست دادن به هنگام رسيدن به ديگران بود . تنبيه الخواطر : ۱ / ۲۹
قَتادَةُ : ما بَعَثَ اللّه ُ نَبيّا قَطُّ إلاّ بَعَثَهُ حَسَنَ الوَجهِ ، حَسَنَ الصَّوتِ. قتاده : خــداوند هرگز پيامبرى نفرستاد ، مگر اين كه او را خوش سيما و خوش آوا مبعوث كرد . الطبقات الكبرى : ۱ / ۳۷۶
الإمامُ عليٌّ عليه السلام في صِفَةِ الأنبياءِ عليهم السلام : كانُوا قَوما مُستَضعَفِينَ، قدِ اختَبرَهُمُ اللّه ُ بالَمخمَصَةِ ، وابتَلاهُم بالَمجهَدَةِ ، وامتَحَنَهُم بالَمخاوِفِ ، ومَخَضَهُم بالمَكارِهِ ... ولَو أرادَ اللّه ُ سبحانَهُ لأنبيائهِ حَيثُ بَعَثَهُم أن يَفتَحَ لَهُم كُنوزَ الذِّهْبانِ ، ومَعادِنَ العِقْيانِ ، ومَغارِسَ الجِنانِ ... لَفعَلَ ، ولَو فَعَلَ لَسَقَطَ البَلاءُ ، وبَطَلَ الجَزاءُ ... ولكنَّ اللّه َ سبحانَهُ جَعَلَ رُسُلَهُ اُولي قُوَّةٍ في عَزائمِهِم ، وضَعَفةً فيما تَرَى الأعيُنُ مِن حالاتِهِم ، مَعَ قَناعَةٍ تَملَأُ القُلوبَ والعُيونَ غِنىً ، وخَصاصَةٍ تَملَأُ الأبصارَ والأسماعَ أذىً. امام على عليه السلام ـ در وصف پيامبران: ـ : گروهى مستضعف بودند و خداوند آنها را با گرسنگى آزمود و به سختى ها مبتلايشان فرمود و با ترس و هراس ها امتحانشان نمود و در بوته ناملايمات زير و روشان كرد ... موسى بن عمران به همراه برادرش هارون عليهماالسلام ، در حالى نزد فرعون رفتند كه لباس پشمين برتن و عصاى چوبين در دست داشتند ... و اگر خداوند سبحان ، آن گاه كه پيامبرانش را برانگيخت ، مى خواست گنجينه هاى طلا و معدن هاى زرناب و باغ هاى پر درخت را به رويشان بگشايد ... هر آينه اين كار را مى كرد و اگر چنين مى كرد ، آن گاه آزمايش از ميان مى رفت و پاداش منتفى مى شد ... اما خداوند سبحان فرستادگان خود را صاحب اراده هايى استوار قرار داد و از نظر حالات ظاهريشان فقير گردانيد ، امّا توأم با قناعتى كه دل ها و چشم ها را از بى نيازى مى آكند ، و نيازمندى و فقرى كه چشم ها و گوش ها را از ناراحتى لبريز مى سازد . نهج البلاغة : الخطبة ۱۹۲
الإمامُ الصّادقُ عليه السلام : ما بَعَثَ اللّه ُ نَبيّا قَطُّ حتّى يَستَرعِيَهُ الغَنَمَ، يُعَلِّمُهُ بذلكَ رِعْيَةَ النّاسِ . امام صادق عليه السلام : خداوند هرگز پـيـامبرى را مبعوث نكرد ، مگر اين كه قبلاً او را به شبانى گوسفندان گماشت تا از اين طريق اداره مردم را به او تعليم دهد . علل الشرائع : ۳۲ / ۲
الإمامُ الكاظمُ عليه السلام : ما بَعَثَ اللّه ُ عز و جل نَبيّا ولا وَصِيّا إلاّ سَخِيّا. امام كاظم عليه السلام : خداوند عز و جل هيچ نبىّ يا وصيّى نفرستاد مگر اين كه سخاوتمند بود.
الإمامُ الرِّضا عليه السلام : مِن أخلاقِ الأنبياءِ التَّنَظُّفُ . امام رضا عليه السلام : يكى از خصلت هاى پيامبران ، پاكيزگى است .
عنه عليه السلام : الطِّيبُ مِن أخلاقِ الأنبياءِ. امام رضا عليه السلام : استفاده از بوى خوش ، از اخلاق پيامبران است.
اشعاری در باره پیامبر و بعثت
ستاره ای بدرخشید و ماه مجلس شد دل رمیده ما را انیس و مونس شد *** نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت بغمزه مسئله آموز صد مدرس شد *** به بوی او دل بیمار عاشقان چو صبا فدای عارض نسرین و چشم نرگس شد به صدر مصطبه ام می نشاند اکنون دوست گدای شهر نگه کن که میر مجلس شد *** طربسرای محبت کنون شود معمور که طاق ابروی یار منش مهندس شد لب از ترشح می پاک کن برای خدا که خاطرم به هزاران گنه موسوس شد کرشمه تو شرابی به عارفان پیمود که علم بی خبر افتاد و عقل بی حس شد چو زر عزیز وجودست شعر من آری قبول دولتیان کیمیای این مس شد خیال آب خضر بست و جام کیخسرو به جرعه نوشی سلطان ابوالفوارس شد *** ز راه میکده یاران عنان بگردانید چرا که حافظ از این راه برفت و مفلس شد
ندای اذانخواند زبان دلم ثنای محمد(ص) ماند خرد خیره در لقای محمد(ص) دیده دل، جام جم به هیچ شمارد سرمه کند گر زخاک پای محمد(ص) کرده خداوندگار عالم و آدم خلقت گیتی همه برای محمد(ص) کس نرساندش گزند لیله هجرت چون که علی خفته بود جای محمد(ص) غیرعلی پی نبرده است بر این راز آری و سوگند بر خدای محمد(ص) غیر رضای خدا نخواست ازیراک هست رضای خدا، رضای محمد(ص) ظاهر و باطن بر او شود همه پیدا هر که صفا یابد از صفای محمد(ص) نغمه داود را ز یاد بَرَد نیز نغمه قرآن جانفزای محمد(ص) سائل درمانده ناامید نگردد گر که بکوبد در سرای محمد(ص) ای که ندای" اذان" رسید به گوشت هان که به گوشت رسد ندای محمد(ص) رفته خود از عرش تا به فرش سراسر زیر فلک سایه لوای محمد(ص) نوری(سیّاره) یافت راه هدایت تا که شدش عشق رهنمای محمد(ص) "بانو نوری گیلانی"
جمال محمد (ص) شیفته سیرت نکوی محمد(ص) خلق جهان محو نور روی محمد(ص) سیر نخواهد شدن ز روی محمد(ص) دیده گرش صد هزار بار ببیند نیست گلی در چمن به بوی محمد(ص) نیست مهی در فلک به نور جمالش بسته سراسر به تار موی محمد(ص) سلسله کاینات و رشته هستی نیست پسندیده تر زخوی محمد(ص) خوی محمد شعارساز که خویی تا نبرد ره کسی به سوی محمد(ص) ره نبرد سوی شاهراه حقیقت پرشده عالم زگفتگوی محمد(ص) هیچ دلی خالی از محبت او نیست هر که بمیرد در آرزوی محمد(ص) زنده شود از نسیم صبح وصالش دل رود اول به جستجوی محمد(ص) صبح قیامت که سر زخاک برآرد آبروی ما به آبروی محمد(ص) یارب در روز رستخیز، مریزان تا ننهی سر به خاک کوی محمد(ص) خوشه نچینی(رسا) زخرمن فیضش دکتر قاسم رسا
واقعه ای در دل كوهغــــنوده كعبه و ام القری به بستر خـــــــواب ولـــــــــی به دامن غار حرا دلی بی تـــــــاب نخفته، شب هــــــمه شب، دیده خـدا بینش ز دیـــــــــــده رفته به دامن سرشك خونینش بســـــــــــــان مــــرغ شباهنگ ناله سر كرده بــــــــــــه كــــــوه، نــــاله جانسوز او اثر كرده دلـــــــــــــش، لبالــب اندوه و محنت و غم بود بـــــــه كــامش، از غم انسان شرنگ ماتم بود وجـــــــــود وی هـــــــمگی درد و التهاب شده ز آتـــــــش دل خـــــــود همچو شمعآب شده كــــــــــه پیــــــــك حضـرت دادار، جبرئیل امین عیـــــــــان بــه منظر او شد، خطاب كرد چنین: بخــــــوان به نام خدایـی كه رب ما خلق است پــــــــدیــــــد آور انســـان ز نطفه و علق است بـــــــــــــخوان كه رب تو باشد ز ما سوا اكـــرم كــــــــــــه ره نمود بشر را، به كاربرد قــــــــلم بــــــه گوش هوش چو این نغمه سروش شنید هــــــــــــزار چشمه نـــــــور از درون او جوشید ز قیــــــد جسم رها شد، به ملك جان پیوست شـــــــــكست مرز مكان را، به لا مكان پیوست درون گلشن جانــــــــش شكفت راز وجــــــــود گــــــــــــشود بـــــــار در آن دم به بارگاه شهود بـــــــــــه بـــــزم غیب چو تشریف قربتش دادند در آن مشـــــــــاهده منشـــــــــور عزتش دادند چــــــــــو غرقه گشت وجودش به بحر ذات احد غبـــــــــــار میم، بشد زایل از دل احـــــــــمــــد بــــــــــه بی نشانی مطلق ازو نشان برخاست حجــــــــاب كثرت موهوم از میــــــــان برخاست دوبـــــــــــاره چون به مكان، رو، ز لامــــكان آورد امیـــــــــــد و عشق و رهـــــایی به ارمغان آورد درود و رحـــــــمـــــــــت وافر، ز كردگار قدیــــــــر بـــــــــــر آن گزیده یزدان، بــــــــر آن سراج منیر "محمود شاهرخی"
منابع: پایگاه حدیث شیعه، پایگاه شهید آوینی، پایگاه رشد حدیث |