صفحه نخست | سخن سبز | در باره مسجد | فعالیت ها | برنامه ها | حماسه حضور | نخبگان | حامیان | پرسش و پاسخ | نوا و نما | پیوندها | ارتباط با ما

 

 

 شرح حال شهید احمد فلاح 

 

 

نام پدر: رضا

تاریخ تولد: یکم فروردین 1343

تاریخ شهادت: پانزدهم مرداد ماه 1361

محل شهادت: تهران بدست منافقین

محل مزار: شهر  كاشان، گلزار  دارالسلام

 

 

گوشه ای از جنایات منافقین

اعترافات رضا دست پس

 

 

از شعار نویسی تا جنایت :

رضا دست پس فرزند حسین که در سال ۱۳۴۳ متولد شده در اعترافات خود گفت : با نامهای مستعار سهراب بهرامی ومحمد رضا منصوری اواخر سال ۵۷ وارد سازمان شدم . ابتدای فعالیتم در کتابخانه و شرکت تعاونی محل بود . بعد از سه ماه به بخش تبلیغات انتقال یافتم ودر پخش تبلیغات فعالیت خودم را از قبیل فروش نشریه ، فروش کتاب ، پخش اعلامیه وچسباندن تراکت انجام دادم تا سال ۵۹، سال ۵۹ از پخش محلات بیرون آمدم و وارد بخش دانش آموزی شدم و در بخش دانش آموزی نیز فعالیت های گذشته ام را که همان فروش نشریه و پخش اعلامیه و برپا کردن نمایشگاه در مدرسه وخارج از مدرسه یعنی در خیابان بود ، انجام دادم یک بار هم به علت برپا کردن نمایشگاه در داخل مدرسه با افراد حزب اللهی درگیر شدیم که در این درگیری من دستگیر شدم ومدت سه ساعت در بازداشتگاه به سر بردم . بعد از آزادی دوباره فعالیت خودم را ادامه دادم که برنامه ۲۲بهمن ماه ۵۹ پیش آمد. در این درگیری هم تعدادی دستگیر شدند که من هم جزو دستگیر شده ها بودم و مدت شش روز در بازداشت بسر بردم . بعد از آزادی بار دیگر به فعالیت خودم ادامه دادم تا اینکه راهپیمایی های خرداد ماه سال ۶۰ شروع شد و من در بیشتر راهپیمایی ها شرکت داشتم. یکبار هم در تاریخ ۲۷ خرداد ماه در یک راهپیمائی شرکت داشتم که بر اثر درگیری ما با افراد حزب اللهی دستگیر شدم و به مدت دو ساعت در بازداشت به سر بردم ، بعد از آزادی در تاریخ ۲۹ خرداد سال ۶۰ از شهر خودم تهران آمدم با تعدادی از بچه های محلمان که آنها هم مثل ما به تهران آمده بودند آشنا شدم ، آنها تشکیل یک هسته داده بودند واز من خواستند که در این هسته شرکت کنم و فعالیت خودم را دنبال کنم من هم پذیرفتم وفعالیت خودمان را با گوش دادن با رادیو وپیاده کردن مقاله ای که از رادیو پخش میشد آغاز کردیم بعد از مدتی از طرف مسئولین خارج به ما گفتند که باید هسته شما شامل دو نفر باشد یکی مسئول ومن تحت مسئولیت او ، باید فعالیت تبلیغاتی انجام بدهیم. کار ما پخش اعلامیه ، نوشتن شعار ونصب پرده به تیر چراغ برق بود ، بعد از این ، مسئولین خارج به ما گفتند که شما باید عملیات غیر رو در رو انجام بدهید و ماهم پذیرفتیم .

یک پیکان قهوه ای رنگ وابسته به وزارت نفت در خیابان لبافی نژاد شناسائی شد و بعد از شناسائی روز سوم ساعت ۱۰شب به منطقه رفتیم ومسئولم ، مسئول ریختن بنزین به اطراف ماشین ومن هم مسئول پرتاب مشعل به طرف ماشین بودم که بعد از آتش گرفتن ماشین از منطقه دور شدیم.

بعد از مدتی در اواسط سال 1361 شخصی به نام آقای بهمن بیابانکی به ما وصل شد و من به واحد دیگری پیوستم و مسئول اصلی هم شخصی به نام مستعار داود جابری بود که اسم اصلی اش را نمی دانم.

اولین عملیات ما، خیابان آزادی ، خیابان ۲۱ متری جی بود، هدف تهاجم به فردی به نام قاسم وتخریب مغازه او (مغازه بقالی ) بود . شناسائی توسط مسئولم انجام شد بعد از شناسائی و تدارکات صبح روز بعد ساعت هشت به منطقه رفتیم ، مسئول آتش، فرمانده ام بود ومن مسئول پرتاب نارنجک به داخل مغازه. مسئولم وارد مغازه شد پنج تیر به طرف قاسم حقیقت شلیک کرد بعد از شلیک وقتی از مغازه خارج شد ، من نارنجک را به داخل مغازه پرت کردم نتیجه عملیات این که فرد مورد نظر یعنی قاسم حقیقت زخمی شد و مغازه او که بقالی بود تخریب شد .

بعد از مدت سه الی چهار هفته -دقیقا تاریخ دقیقش یادم نیست- واحد عملیات، ماموریت دوم خودش را آغاز کرد این عملیات واقع در خیابان پیروزی، خیابان نبرد، چهار راه فرزانه بود، هدف تهاجم به فرد پاسداری بود که نامش را من نمیدانم، بازشناسائی این شخص را مسئولم انجام داد مسئول آتش این بار باز فرمانده ام بود ومن مسئول حفاظت محیط و مسئول خودرو بودم وقتی که فرمانده ام به سوژه رسید با کلت رولور به طرفش شلیک کرد .بعد از شلیک سریع سوار موتور شد وهر دو از منطقه دور شدیم نتیجه این عملیات هم این بود که فرد پاسدار زخمی شد .

بعد از این عملیات ، یکهفته بعد از عملیات سوم انجام شد که در خیابان دماوند، خیابان تهران نو، نبش پمپ بنزین قاسم آباد بود هدف تخریب خانه ای به نام بنیاد الهادی بود که شناسائی این بنیاد را از خارج به ما داده بودند و گفته بودند این کتابخانه ستاد بچه های انتظامی کمیته است و باید تخریب بشود . شناسائی داخلیش هم که چه ساعتی کتابخانه باز میکند و چه ساعتی محیط خلوت است را مسئولم انجام داد وخود من هم یکبار برای دیدن منطقه واینکه کتابخانه در کجا واقع است رفتم . این بار نیز مسئولم از موتور پیاده شد وبه طرف کتابخانه حرکت کرد ، من هم نیز موتور را در جائی که قبلا در طرح وبرنامه ریزی مشخص کرده بودیم برده وایستادم ومحیط اطراف را کنترل کردم . بعد از این مسئول وارد کتابخانه شد ، درب کتابخانه را باز کرد وفانوسی (بمب دستی) به داخل کتابخانه پرتاب کرد بعد از فانوس مسئولم دو نارنجک یکی پس از دیگری از ضامن خارج کرده به داخل مغازه انداخت هردو از منطقه خارج شدیم نتیجه این عملیات هم این بود که شخصی که مسئول کتابخانه بود زخمی وخود کتابخانه تخریب شد .

 

بعد از این عمل عملیات دیگری در خیابان امیر آباد کارگر شمالی ، روبروی بانک ملی انجام شد ، هدف تهاجم به شخصی به نام احمد فلاح و تخریب مغازه او که شغل آجیل فروشی داشت بود .

شناسائی این شخص را مسئولم انجام داد در این عملیات مسئول آتش فرمانده ام بود و من مسئول حفاظت محیط و خودرو بودم، وقتی که مسئولم داخل مغازه شد بعد از دو صدای شلیک، من سریع موتور را به مقابل درب مغازه آوردم بعد از خارج شدن مسئولم، سریع خود مسئولم نارنجکی را که در اختیار داشت از ضامن خارج کرده و به طرف مغازه پرت کرد. نتیجه عملیات هم این بود که شخصی به نام احمد فلاح در این عملیات شهید شد و مغازه او نیز تخریب شد.

 

عملیات پنجمی که صورت گرفت در خیابان خواجه نظام الملک یا اتابک بود ، باز، شناسائی این شخص را از خارج به ما داده بودند در این عملیات هم مسئولیت آتش با مسئولم بوده و من مسئول خودرو بودم که هر دو سوار موتور به طرف مغازه شخصی به نام جواد تاجیک که تعمیرگاه آب گرم کن داشت ، حرکت کردیم مسئولم از موتور پیاده شد وبه طرف مغازه حرکت کرد ، جواد تاجیک مشغول کار بود وقتی بالای سر او رسید دو گلوله شلیک کرد سپس سوار موتور شد و هر دو از منطقه خارج شدیم آخرین عملیات ما در خیابان آپادانا انجام شد، هدف، تخریب بنیاد مستضعفان بود که شناسائی داخلیش را خود مسئولم انجام داد .

یکبار هم خودم به منطقه رفتم ، پس از انجام مقدمات لازم سوار موتور شدیم وبه طرف بنیاد مستضعفان حرکت کردیم وهنوز ۸ الی ۱۰ متر از درب بنیاد دور نشده بودیم که فرمانده ام گفت نگه دار ، موتور را نبش یک پیکان پارک کردم هر دو پیاده شدیم ، فرمانده ام دو فانوس را که در پاکت گذاشته بود در آورد ، یک فانوس را به من داد وفانوس دیگر را خودش برداشت . من به طرف در بنیاد واو به طرف مقابل حرکت کرد فانوس ها را پرت کردیم ، بعد از پرتاب فانوس ، من سریع کلت خودم را کشیدم و پنج تیر به طرف ساختمان بنیاد مستضعفان شلیک کردم و هردو سریع سوار موتور شدیم تا از منطقه خارج شویم ، وهنوز ۱۰ الی ۱۵ متر از منطقه دور نشده بودیم که توسط یکی از مامورین انتظامی به طرف ما آتش گشوده شد و درگیری ایجاد گردید در این درگیری مسئولم کشته و من نیز زخمی و دستگیر شدم.

 

منبع: http://www.habilian.ir

 

 

 

روحش شاد و راهش پر رهرو باد.